پرمغز

هر گاه دو مفهوم متضاد را به‌ هم نسبت دهیم یا آن دو را در یک چیز جمع کنیم، آرایه متناقض‌ نما شکل می‌گیرد و معمولاً معنایی عمیق و پرمغز در پس آن نهفته‌ است.

لغت نامه دهخدا

پرمغز. [ پ ُ م َ ] ( ص مرکب ) که مغز بسیار دارد.
- گفته پرمغز؛ سخنی پرمعنی.
- مردی پرمغز؛ مردی سخت دانا.

فرهنگ عمید

۱. میوه یا دانه که مغز بسیار دارد.
۲. سخن پرمعنی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) که مغز بسیار دارد. یا گفت. پر مغز. سخن پر معنی. یا مرد پر مغز. بسیار دانا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم