پایانش

فرهنگستان زبان و ادب

{termination} [زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری، شیمی، مهندسی بسپار] [زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] خاتمه یافتن همتاسازی یا رونویسی یا ترجمه [شیمی، مهندسی بسپار] مرحلۀ اتمام واکنش زنجیری در پی غیرفعال شدن یا از بین رفتن واسط های واکنشگر

ویکی واژه

[زیست‌شناسی-ژن‌شناسی و زیست‌فنّاوری] خاتمه یافتن همتاسازی یا رونویسی یا ترجمه

جمله سازی با پایانش

💡 ز عزم او همی گوید به جاه او همی نازد خرد ز آغاز و انجامش جهان مبدا و پایانش

💡 به پایان آمد این هنگامه کاینک روز آخر شد بود هر جا که هنگامه است شب هنگام پایانش

💡 یارب این درد چه درد است که درمانش نیست وین چه اندوه و ملال است که پایانش نیست

💡 تا به کی فکر توان کرد و سخن تازه نوشت قصه شوق حدیثی است که پایانش نیست

💡 این درد چه دردیست که درمانش نیست وین راه چه راهیست که پایانش نیست