وفی

لغت نامه دهخدا

وفی. [ وَ فا ]( ع اِ ) زمین بلندبرآمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
وفی. [ وَ فی ی ] ( ع ص ) تمام و رسان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تمام و کامل. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || باوفا. وفادار. به سربرنده عهد و پیمان. ( ناظم الاطباء ):
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار وفی.فردوسی.
وفی. [ وُفی ی ] ( ع مص ) انجام پذیرفتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). وفاء. ( ناظم الاطباء ). || فزون شدن. ( منتهی الارب ). بسیار شدن. ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر ). افزون شدن. ( آنندراج ). || تمام شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ). || هم سنگ درآمدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): وفی الدرهم المثقال؛ هم سنگ مثقال درآمد درم. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع. ] (ص. ) به سر برندة عهد و پیمان.

فرهنگ عمید

بسیارباوفا، به سربرندۀ عهد و پیمان.

فرهنگ فارسی

بسیارباوفا، بسربرنده عهدوپیمان، اوفیائ جمع
(صفت ) بسربرند. عهد و پیمان: (( نخست کسی که درسخن را در سلک نظم کشید آدم صفی و خلیف. وفی بود. ) )
انجام پذیرفتن فرون شدن

دانشنامه عمومی

وفی ( به انگلیسی: Vaphai ) یک روستا در هند است که در Champhai district واقع شده است.
وفی ۲٬۰۶۴ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

به سر برندة عهد و پیمان.

جمله سازی با وفی

💡 مرا توفیق اینجا هست ازدوست که یکی کردهام هم مغز با پوست

💡 صوفی که داغ را به هزار آب دیده شست زاهد بدار چه، مست شراب مغانه شد

💡 کار می دارد و معشوق کمال از همه دور صوفی ما چه توان کرد که دور از کار است

💡 قصه ی منصور را سر کرده است باز صوفی از کجا بر کرده است

💡 تدارک می کند صد درد را توفیق این دولت که گاهی دست رس بر خاکبوس آستان دارد

💡 مگر کس ره برد سویش به توفیق وگر نه کنه بی چونش بتحقیق

جوز یعنی چه؟
جوز یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
نقض یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز