برو روشن بدان راه یقین را که اینست اعتقاد ابن یمین را
پرتو جمعی ز سر یک تن است مجلسی از مشعلهای روشن است
چشم ما روشن به نور روی او است این چنین چشم خوشی بینا بود
چشم دشمن، روشن از روز سیاه من شود ظلمت شب سرمه باشد دیده خفاش را
بر وی تو بروشنی از مهر و ماه به زلفین تو ببوی ز مشک سیاه به