هوس به معنای میل، عشق و شهوت است. به عنوان مثال، وقتی گفته میشود که فردی تابع هوای خود است، معمولاً به قصد انتقاد از اوست. همچنین، اگر گفته شود که کسی اهل هواست، به این معناست که از مسیر درست منحرف شده است. به طور کلی، این واژه به معنای تمایل شدید به چیزی است که مورد علاقه و مطلوب فرد است، چه این چیز پسندیده باشد و چه ناپسند. این احساس با انفعالات و تصورات مختلفی همراه است و تفاوت آن با میل ساده یا مطلق در مدت، شدت، غیرت و قدرت آن است. در گذشته، واژه هوا به معنای میل نفس به شهوات لذتبخش غیرشرعی به کار میرفت و به همین دلیل، هوا را مذموم میدانستند و آن را انحراف از حق تلقی میکردند. اما در دوران معاصر، تفاوتهایی بین انواع عالی مانند عشق به علم و انواع پست مانند بخل و همچنین هوسهای متوسط مانند عشق قائل شدهاند. به نظر این افراد، همه این انواع هوس دارای ویژگیهای مشترکی هستند که شامل اجتماع، ترکیب و وحدت اجزای نفس و هدایت آن به سوی یک هدف واحد میشود. زیرا هوس، نظام امیال طبیعی را تغییر میدهد و به اشیاء نظم و ترتیب جدیدی میبخشد.
هوس
لغت نامه دهخدا
هوس. [ هََ وَ ] ( ع اِ ) نوعی از جنون. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هلاک. ( اوبهی ). || خواهش و آرزو و ریژ وهوا و آرزوی نفس. ( ناظم الاطباء ). پویه. بویه. میل. هوا. خواست دل. میل و خواهش موقت و ناپایدار. در تداول فارسی به معنی خواهش است بی استحکام و از روی سبکی بی رویت و فکر. هر میل و خواهش بی سابقه و گذرا. صاحب آنندراج گوید: خام و فربه از صفات او است و با لفظافتادن و پختن و پیمودن و کردن و بردن و داشتن و آمدن به کار رود و شواهدی بر گفته خود آرد: این چه هوس است که ایشان می گویند. ( تاریخ بیهقی ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نوعی جنون، دیوانگی، سبکی عقل.
* هوس کردن: (مصدر لازم و مصدر متعدی ) به چیزی میل پیدا کردن، آرزومند چیزی شدن.
فرهنگ فارسی
نوعی جنون، دیوانگی، سبکی عقل، خواهش نفس، هوی
( اسم ) هوس آرزوی نفسانی: درقدح کن ز حلق بط خونی همچو روی تذر و چشم خروس رزم بربزم اختیار مکن هست مارا بخود هزاران هوس. ( ابن یمین )
گشن تیز شهوت
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
شهوت، خواهش نفس.
جملاتی از کلمه هوس
ندارم ز کس دستگیری هوس ز دست تو می آید این کار و بس
بنیاد دل ما غم تو ویران کرد ما را هوس عشق تو سرگردان کرد