کلمه هامون به عنوان یک واژه معتبر در زبان فارسی، معانی و کاربردهای گوناگونی دارد. این کلمه به ویژه در فرهنگ و ادبیات ایران، به عنوان نمادی از زیبایی و عمق احساسات انسانی شناخته میشود. در برخی از مناطق ایران، این واژه به معنای دریاچه یا آبگیر نیز به کار میرود و به نوعی به زندگی و طبیعت آن مناطق اشاره دارد. این واژه در شعر و نثر فارسی نیز جایگاه ویژهای دارد و شاعران و نویسندگان با استفاده از آن، به تصویر کشیدن احساسات و حالات درونی خود میپردازند. به طور کلی، این کلمه نه تنها یک واژه ساده، بلکه حامل معانی عمیق و فرهنگی است که میتواند به درک بهتر از زندگی و طبیعت انسانی کمک کند. در جامعه امروز ایران، این واژه میتواند به عنوان نمادی از هویت فرهنگی و ارتباطات اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. از این رو، درک و تجزیه و تحلیل کلمه هامون میتواند دریچهای به سوی فهم بهتر از تاریخ و فرهنگ غنی ایرانیان باشد.
هامون
لغت نامه دهخدا
هامون. ( اِ ) دشت و صحرا و زمین هموار خالی از بلندی و پستی که به تازی قاع خوانند. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( برهان ). قیعه. ( دهار ). ساد. ساده. صحرای بی درخت. قاع صفصف. براز. عراء. ( یادداشت مؤلف )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مقابلِِ آسمان] زمین.
فرهنگ فارسی
۱ - (اسم ) زمین وسیع هموار دشت: ((نقاش ریع نقشها بدیع براطراف کوه وهامون نگاشت. ) ) ۲- صحرای بی درخت قاع. ۳- جای پست مغاک: (( بنگر نیکو که ازره سخن ادریس زهامون بدریای خون آورید. ) ) ( شا. لغ. ) ۵- خاک کر. زمین
فرهنگ اسم ها
معنی: دشت و زمین هموار، زمین هموار و بدون پستی و بلندی، نام دریاچه ای در سیستان
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
صحنه ای ازفیلم فیلمی ساختۀ داریوش مهرجویی در ۱۳۶۸ش. فیلم نوعی سینمای ذهنی و شخصی است؛ نوعی جست وجو برای یافتنِ پاسخی که با پرسش های متعدد، متفاوت، و وسوسه انگیز طرح می شود. این که هنر بایستی نفی کند یا اثبات، و تا چه میزان به «برگزیدگان» تعلق دارد؟ پاسخ مهرجویی به این پرسش تا حدود زیادی ذهنیت حاکم بر فیلم را نشان می دهد. داستان فیلم دربارۀ یک روز از زندگی فردی به نام حمید هامون است که درگیر بحران عاطفی، ذهنی، عقیدتی، عشقی، و ایمانی می شود و وضعیت اش در میان واقعیت و خیال، زمان گذشته و حال، و رؤیا و کابوس می گذرد. فیلم هامون از آثار شاخص و ماندگار سینمای ایران است و بازی نظرگیر خسرو شکیبایی از امتیازهای این فیلم به شمار می آید.
ویکی واژه
جملاتی از کلمه هامون
بترسم که در جنگ کشته شود ازو روی هامون چو پشته شود
گریزان یکی سوی هامون کشید مگرشان از این بیشه بیرون کشید
یکی پیل چون کوه هامون سپر خمش کرد خرطوم گرد کمر