نیمدار

لغت نامه دهخدا

نیمدار. ( ن مف مرکب ) جامه و فرش مستعمل که به کهنگی تمام نرسیده باشد. ( آنندراج ). چیز مستعمل اما قابل استفاده، بین نو و کهنه. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ). مستعملی که کهنه و فرسوده نیست:
افکنده طرح خرمی از سایه های نیم
دامان دشت ساخته نو فرش نیمدار.اشرف ( از آنندراج ).می شود زیر پیچ دستارش
گِلِم نیمدار یک خروار.شفائی ( از آنندراج ).
نیمدار. ( اِ ) درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعمال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود. رجوع به نمدار شود.

فرهنگ معین

(ص مر. ) (عا. ) چیز مستعمل اما قابل استفاده.

فرهنگ عمید

لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده.

فرهنگ فارسی

کارکرده، لباسی که مدتی برتن کرده باشند
( صفت ) چیز مستعمل اما قابل استفاده بین نو و کهنه: کفش نیمدار کت نیمدار
درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود.

ویکی واژه

(عا.)
چیز مستعمل اما قابل استفاده.

جمله سازی با نیمدار

چادری نیمدار کرده بسر با کنیزی نهاده پای بدر