نوم

گنوم‌ها که در فارسی با نام‌های «نوم» یا «کوتوله» نیز شناخته می‌شوند، نژادی افسانه‌ای از موجودات ناطق و هوشمند هستند که عمدتاً با حوزه‌های سنگ، سکونت‌گاه‌های زیرزمینی، آهنگری و صنعت پیوند دارند. این موجودات برای نخستین بار در سده شانزدهم میلادی توسط پاراسلسوس، کیمیاگر سوئیسی، معرفی شدند و سپس به‌وسیله نویسندگان متأخر به عنوان بخشی از ادبیات فانتزی مدرن تثبیت گردیدند. تصویر گنوم‌ها در اساطیر و فولکلور اسکاندیناوی به مرور زمان دچار تحول و اختلاط شده‌است، تا آنجا که گاهی تفکیک آن‌ها از سوارت‌آلف‌ها (الف‌های تاریک) و حتی ترول‌ها دشوار می‌نماید.

این نژاد خود به زیرشاخه‌های متعددی تقسیم می‌شود که شناخته‌شده‌ترین آن‌ها، انواع جنگلی است و به ندرت با انسان‌ها ارتباط برقرار می‌کند. گونهٔ معروف دیگر، باغی نام دارد که ساکن باغ‌های کهن است و از بازگویی داستان‌های غم‌انگیز لذت می‌برد. از نظر ظاهری، قد آن‌ها به طور متوسط حدود ۱۵ سانتی‌متر گزارش شده‌است، هرچند در برخی روایات افسانه‌ای، ارتفاعی معادل ۳۰ سانتی‌متر نیز برای آن‌ها ذکر شده‌است.

پوشش انواع نر معمولاً شامل کلاهی قرمز، شلواری به رنگ آبی مایل به قهوه‌ای و کفش‌های چوبی از جنس درخت توس است. همچنین کمربندی مجهز به جعبه ابزار حاوی اقلامی چون چاقو و چکش، از ملزومات همیشگی آن‌ها به شمار می‌رود. از نظر وزنی، انواع مذکر حدود ۳۰۰ گرم و گنوم‌های مؤنث بین ۲۵۰ تا ۲۷۵ گرم وزن دارند.

لغت نامه دهخدا

نؤم. [ ن َ ئو ]( ع ص ) خوابنده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نؤوم شود.
نوم. [ ن َ ] ( ع اِ ) خواب. ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). غنودگی. ( ناظم الاطباء ). منام. سبات. مقابل یقظه. ( یادداشت مؤلف ):
اسب جانها را کند عاری ز زین
معنی النوم اخ الموت است این.مولوی.نام کالانعام کرد آن قوم را
ز آنکه نسبت کو به یقظه نوم را.مولوی.نوم چون باشد اخ الموت ای فلان
زین برادر آن برادر را بدان.مولوی.الا تا به غفلت نخفتی که نوم
حرام است بر چشم سالار قوم.سعدی.|| جمع نائم است، یا خود اسم جمع است. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). || ( مص ) خفتن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 103 ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). خوابیدن. ( ناظم الاطباء ). به خواب شدن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). فروگرفتن خواب کسی را. ( از متن اللغة ). نیام. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( منتهی الارب ). منام. ( متن اللغة ). || کسی را غلبه کردن به خواب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). چیره شدن بر کسی در نبرد نوم. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || کهنه شدن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || کاسد شدن بازار. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). کاستن بازار. ( منتهی الارب )( آنندراج ). || بی آواز شدن پای برنجن از پری ساق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منقطع شدن آواز خلخال بر اثر فربهی و پری ساق. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ایستادن باد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ساکن و آرام شدن باد. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || فرومردن آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || آرمیدن دریا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آرام گرفتن دریا. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || مردن گوسپند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مردن گوسپند و حیوانات دیگر. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || آرمیدن و قرار گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). واثق و مطمئن شدن به چیزی یا کسی. ( از اقرب الموارد ). || فروتنی کردن به خدای تعالی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || اهتمام نکردن در حاجت خود. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع. ] (اِ. ) خواب.

فرهنگ عمید

خواب.

فرهنگ فارسی

خوابیدن، بخواب شدن، خواب
۱ - (مصدر ) خوابیدن.۲ - ( اسم ) خواب.
خوابنده ٠

دانشنامه عمومی

نوم (نژاد افسانه ای). کوتوله یا نوم یا گنوم ( انگلیسی: Gnome ) نژادی گسترده از موجودات ناطق و هوشمند هستند که بیشتر با سنگ، سکونتگاه های زیرزمینی و آهنگری و صنعت ارتباط دارند. گنوم ها برای اولین بار توسط کیمیاگر سوئیسی پاراسلسوس در قرن شانزدهم معرفی شدند و بعدها بوسیلهٔ نویسندگان اخیر جزوی از ادبیات فانتزی مدرن به تصویب رسید. چهره گنوم ها در طی زمان در اساطیر و ادبیات فولکلور اسکاندیناوی مخدوش شده است، چنان که به راحتی قابل تفکیک از سوارت آلفهایم، الف های تاریک و حتی ترول ها نیستند. نژاد گنوم ها خود شامل انواع مختلفی هستند و شایع ترین آن ها گنوم جنگلی نام دارد که به ندرت با انسان ها در تماس هستند. نژاد شناخته شده دیگری با نام گنوم باغ خوانده می شود که در باغ های قدیمی زندگی می کنند و از گفتن داستان های غم انگیز لذت می برند. آن ها به طور متوسط دارای قدی معادل ۱۵ سانتی متر هستند، اما در برخی از افسانه ها قدشان ۳۰ سانتی متر برآورد شده است. جنس مذکر معمولاً کلاهی قرمز رنگ به سر داشت، شلوار آبی قهوه ای رنگ و کفشی چوبی از جنس درخت توس به پا داشت. کمربندی متشکل از جعبه ابزار مورد نیاز همانند چاقو و چکش به دورکمرشان متصل بود. مردها ۳۰۰ گرم و خانم ها حدود ۲۵۰ تا ۲۷۵ گرم وزن داشتند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَوْمٌ: خواب
ریشه کلمه:
نوم (۹ بار)
«نَوْمٌ» به معنای خواب، یعنی حالتی است که قسمت عمده حواس انسان، از کار می افتد، در واقع، «سِنَهٌ» خوابی است که به چشم عارض می شود، اما وقتی عمیق تر شد و به قلب عارض شد، «نَوْم» گفته می شود.

ویکی واژه

خواب.
نام

جمله سازی با نوم

نومید از کشاکش بحر کرم نه ایم صائب اگر چه تا مژه در گل نشسته ایم
نومید مباشید که با جاذبه عشق معشوقه خود کوهکن از سنگ برآرد
ز برق آه دارم ناوکی درکیش نومیدی حذر از جرأت ای ظالم‌که پر صاف‌ست شست من