نظام به معنای ترتیب و آراستگی است که در زندگی روزمره و در بسیاری از زمینهها کاربرد دارد. این واژه میتواند به روشهای مختلفی اشاره کند، از جمله به شیوههای نظاممند مدیریت و سازماندهی، یا حتی به شعر و ادبیات که در آن ساختار و قاعده اهمیت دارد. همچنین به مجموعهای از قوانین و اصول اشاره دارد که به قوام و انتظام امور مختلف کمک میکند. در واقع، این واژه نمایانگر نوعی نظم و هماهنگی است که در جامعه و ساختارهای اجتماعی به چشم میخورد. از نظامهای مختلف نظامی گرفته تا سیستمهای حقوقی و فرهنگی، هر کدام به نوعی نشاندهنده قواعد و سنن خاصی هستند که موجب پایداری و سازماندهی در جوامع انسانی میشوند. به طور کلی، به عنوان یک مفهوم کلیدی در فهم ساختارهای اجتماعی و فرهنگی شناخته میشود و اهمیت آن در ایجاد انسجام و دوستی در بین افراد و گروهها غیرقابل انکار است.

نظام
لغت نامه دهخدا
ملک جهان را نظام دین هدی را قوام
خواجه صدر کرام زبده پنج و چهار.خاقانی.نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب.خاقانی.ایا نظام ممالک قوام روی زمین
تو آفتابی و صدر تو آسمان وار است.خاقانی.ج، اَنظِمَة، اناظیم، نُظُم. || صلاح کار. ( آنندراج ). آراستگی هرچیز. ( غیاث اللغات ). انتظام. قوام و آراستگی و نظم و ترتیب. ( ناظم الاطباء ). سامان. ( یادداشت مؤلف ):
ز آن ملک را نظام و از این عهد را بقا
ز آن دوستان بفخر و از این دشمنان شمان.عنصری.حمله کردند به نیرو و کس کس را نایستاد و نظام بگسست از همه جوانب و مردم همه روی به گریز نهادند. ( تاریخ بیهقی ص 638 ). کار آن پادشاه از نظام بخواهد گشت. ( تاریخ بیهقی ص 606 ).
چون از نظام عالم نندیشی
تا چیست ابتدا و چه بد مبدا.ناصرخسرو.محکم نظام دولت و ثابت قوام داد
ز آن زورمندبازوی خنجرگذار باد.مسعودسعد.نظام کارهای حضرت و ناحیت به قرار معهود و رسم مألوف بازرفت. ( کلیله و دمنه ). و نظام کارها گسسته گشتی. ( کلیله و دمنه ).
گویی که فتح باب نخست آفرینش است
بهر نظام کل جهان جوهر سخاش.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 232 ).از دل و دست تو باد کار فلک را نظام
وز کف و کلک تو باد ملک جهان را قرار.خاقانی. || اسلوب. ( ناظم الاطباء ). قاعده. ترتیب: ترتیبی و نظامی نهاد سخت کافی و شایسته. ( تاریخ بیهقی ص 382 ). تا جداول این قاضی القضاة ابومحمد کی اکنون به پارس افتاد نظام دین وسنت نگاه داشت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 117 ). || روش. طریقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سیرة. ( تاج العروس ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). طریق. طریقة. ( المنجد ). || هَدْی. ( متن اللغة ) ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ). || خوی. عادت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عادة. ( تاج العروس ) ( متن اللغة ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). || چم. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). || شعر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): اما تفنن اسالیب کلام و تنوع تراکیب نثر و نظام بسیار و بی شمار است. ( از مقدمه گلندام بر دیوان حافظ ). || ریگ برهم نشسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ریگ متعقد. ( از المنجد ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). نظام الرمل و أنظامه و اِنظامته، ضفرته، و هی ما تعقد منه. || صف. نظام من جراد؛ ای صف. ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ). ونظام من الجراد و النخل و نحوها، الصف منها. ( المنجد ). || خط سپید رشته وار که از دم تا گوش ماهی و سوسمار باشد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). هما: نظامان. ( منتهی الارب ). رجوع به نظامان شود. || لشکر. قشون. سپاه. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ معین
(نَ ظّ ) [ ع. ] (ص. ) بسیار نظم دهنده، ترتیب دهنده.
فرهنگ عمید
۲. اصول و قواعدی که چیزی بر اساس آن ها نهاده شده است: نظام آموزشی.
۳. سپاه، ارتش.
۴. (اسم مصدر ) آراستگی، نظم.
۵. [قدیمی] نظم، شعر.
فرهنگ فارسی
نظم دادن، آراستن، به رشته کشیدن مروارید، آراسته، رویه، عادت، روش، رشته مروارید، صف درخت، سپاه
( صفت ) جمع ناظم: [ نظام مدارس ].
نصیرالدین ابو توبه متخلص به نظام است.
فرهنگ اسم ها
معنی: ترتیب، آراستگی، روش، شعر، ارتش، مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است
فرهنگستان زبان و ادب
{system} [عمومی] مجموعه ای سازمان یافته با دو جنبۀ نظری و عملی استوار بر مجموعه ای از آرا و روش ها و نهادها
دانشنامه عمومی
۳۰مین ستاره درخشان آسمان و ۴مین ستاره درخشان شکارچی است
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: نَظّام بصری) شهرت ابواسحاق ابراهیم بن سیار بن هانی، از متکلمان برجستۀ معتزله و مؤسس فرقۀ نظامیه. گویا در جوانی در فقر می زیسته و چون مهره و سنگ های قیمتی به رشته می کشیده به نظام آوازه یافته است. نَظام بعدها به بغداد رفت و به دربار مأمون راه یافت و از آن جا مقرری می گرفت. استاد او در کلام دایی اش، ابوالهذیل علاف، و در لغت و ادب خلیل بن احمد بود. نظام اطلاعات گسترده ای از ادیان، به ویژه ادیان هند و فلسفۀ یونانی، داشت و به گفته ای قرآن، تورات، زبور و انجیل را از بر بود. در فقه، اصول و حدیث آرای خاص خود را داشت. اصحاب وی را نظّامیه نامیده اند. عقاید او دربارۀ نفی جزء لایَتَجَزّا و تقسیم هر جزء به اجزاء لایتناهیِ بالفعل، صرفه در اعجاز قرآن، طَفْرِه (جواز جهش از نقطه ای به نقطۀ دیگر بدون آن که فاصله ای میان آن دو طی شود)، تداخل، انکار سکون، ترکیب جوهر از اعراض و این که حقیقت انسان همان روح است، بسیار معروف است. نظام خواب را مبطل وضو نمی دانست و حدیث متواتر را حجت نمی خواند و منکر اجماع و قیاس در فروع و احکام شرع بود. معتقد بود که خداوند قادر بر فعل قبیح مثل ستم نیست، زیرا صدور فعل قبیح از خدا محال است و قدرت خداوند بر محال تعلق نمی گیرد. ابوالهذیل علاف و ابوالحسن اشعری بر عقاید او ردّیه نوشتند. ابوعثمان جاحظ از شاگردان او بود. نظام شعر نیز می سروده است. تألیفات او را ۳۹ اثر برشمرده اند که بیشتر آن ها در علم کلام است. از آثارش: کتاب فی القرآن ماهو؛ النکت؛ الترک؛ الطفره.
ویکی واژه
(اِم): نظم، آراستگی.
(نَ ظّ): نظم دهنده٬ ترتیب دهنده.
عادت، روش.
رشتة مروارید.
سپاه، ارتش.
رژیم، حکومت.
جمله سازی با نظام
این نه مردی است که سرداریل از توپ و نظام تیپ بر سازد و طیش آرد وسنگر شکند
از دل و دست تو باد کار فلک را نظام وز کف و کلک تو باد ملک جهان را قرار