نصف، مفهومی است که در زندگی روزمره ما به اشکال مختلفی ظاهر میشود و میتواند به عنوان واحدی از اندازهگیری، تقسیم یا تفکیک در نظر گرفته شود. این واژه به ما یادآوری میکند که بسیاری از چیزها در زندگی ما از جنبههای مختلف قابل تقسیم هستند. به عنوان مثال، ما میتوانیم یک کیک را به دو نیم تقسیم کنیم، یا دو ساعت از یک روز را به عنوان زمان استراحت و کار در نظر بگیریم. این مفهوم نه تنها در ریاضیات و علوم کاربرد دارد، بلکه در روابط انسانی و اجتماعی نیز اهمیت ویژهای دارد. هنگامی که ما درباره احساسات، نظرات و نیازهای خود صحبت میکنیم، ممکن است به این نتیجه برسیم که باید به نوعی تقسیمکار و همکاری بپردازیم تا به تعادل و هماهنگی برسیم. به همین ترتیب، در تصمیمگیریها و برنامهریزیهای مختلف، توجه به نیمههای مختلف یک مسئله میتواند ما را در یافتن راهحلهای بهتر یاری کند. بنابراین، نصف به عنوان یک مفهوم بنیادی، نه تنها به ما در درک بهتر از جهان اطرافمان کمک میکند، بلکه ما را به تفکر و تعمق در مورد روابط و تعاملاتمان تشویق مینماید. از این رو، درک صحیح و عمیق این مفهوم میتواند به بهبود کیفیت زندگی فردی و اجتماعی ما منجر شود و به ما کمک کند تا به بهترین نحو از فرصتها و منابع موجود بهرهبرداری کنیم.
نصف
لغت نامه دهخدا
- اسطرلاب نصف. رجوع به نصفی شود.
- نصف العمر. رجوع به همین مدخل در ردیف خود شود.
- نصف النهار. رجوع به همین مدخل در ردیف خود شود.
- نصف قطر؛ نیم از دایره. ( ناظم الاطباء ).
- امثال:
از نصف ضرر برگشتن.
نصف ٌلی و نصف ٌلک واﷲ خیرالناصفین: کنایه از توافق کردن دو تن در تقسیم کردن چیزی میان خود.
|| وسط. ( یادداشت مؤلف ). میان. ( ناظم الاطباء ). میان چیزی. وسط چیزی.
- نصف روز؛ ظهر. نیمروز.
- نصف شب؛ نیمه شب. نیمشب.
|| داد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). عدل. ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). انصاف. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). نصف [ ن َ / ن ُ ]. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) متوسط از مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). که از اواسط ناس باشد. ( از اقرب الموارد ). که از اواسط مردم باشد یعنی یا در سن یا قامت نه کوچک باشد و نه بزرگ. ( از المنجد ). مذکر و مؤنث و واحد و جمع در وی یکسان است.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رجل نصف؛ مردی که از اوسط ناس باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود.
نصف. [ ن َ ] ( ع اِ ) نیمه چیزی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). نیمه. نیم از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). نصف [ ن َ / ن ُ ]. ( منتهی الارب ). رجوع به نِصف شود. || داد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). عدل. ( ناظم الاطباء ). انصاف. ( اقرب الموارد ). نصف [ ن َ / ن ُ ]. ( منتهی الارب ). || ( مص ) به نیمه رسیدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نیمی از روز بگذشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || به نیمه چیزی رسیدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || نصف گرفتن از قوم. ( از منتهی الارب ). یک نیمه از قوم گرفتن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نصافة [ ن َ / ن ِ ف َ ]. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || نیمه چیزی گرفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نصف کردن. ( آنندراج ). گرفتن نیمه چیزی را. ( ناظم الاطباء ). || نیمه قدح نوشیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نوشیدن نیمه قدح را. ( آنندراج ). || به دو نیم تقسیم کردن. ( از ناظم الاطباء ). به دو نصف تقسیم کردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || خدمت کردن.( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). نِصاف. نَصاف. نِصافَة. نَصافَة. ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
۱ - (صفت اسم ) یک حصه از دو حصه مساوی یک شئ نیم نیمه یک دوم دویک. ۲ - (اسم ) یکی ازخطوط عربی.یانصف ریاسی. قلمی ( شعبه ای ) از خط عربی مستخرج از [ ریاسی ] یا مدور کبیر. یا نصف شب. نیمه شب نیمشب ساعت دوازده ( شب ) که مبدا شبانه روز محسوب گردد.
جمع نصف است.
دانشنامه اسلامی
معنی غَزْلَهَا: پشمهای تابیده اش - رشته اش ( در عبارت "وَلَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا " منظور زنی بوده احمق از دودمان قریش که با کنیزانش مینشسته و تا نصف روز نخ میرشته، و آنگاه به ایشان دستور میداده که آن رشتهها را پنبه کنند، و این کار همیشگی او بود...
معنی ضِعْفَ: دو برابر - نصف ( مثلا میگویند عدد دو ضعف عدد یک و عدد چهار دو ضعف آن است. و گاهی هم آن را به معنای چیزی میدانند که به انضمام چیز دیگری باعث تکرار شود، مانند واحد که به انضمام واحدی دیگر عدد یک را تکرار میکنند، و به این اعتبار عدد یک را ضعف و عدد د...
معنی أَنکَاثاً: از هم باز شده ها (کلمه نکث به معنای نقض است، و نقض که مقابلش واژه ابرام است، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن و هر چیزی که بعد از تابیده شدن و یا رشته شدن نقض گردد، آن را انکاث میگویند، چه طناب باشد و چه رشته...
معنی نَقَضَتْ: وا تابید - باز کرد (نقض که مقابل واژه ابرام است، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن، پس نقض چیزی که ابرام شده مانند حل و گشودن چیزی است که گره خورده است، و کلمه نکث نیز به معنای نقض است،و هر چیزی که بعد از تابیده...
ریشه کلمه:
نصف (۷ بار)
نیمی از شیء.. برای شماست نصف مال زنانتان اگر فرزندی نداشته باشند.
جملاتی از کلمه نصف
چون برسد آفتاب در خط نصفالنهار سر سوی پستی نهد تا که در افتد به بند
این زمان عطار و یک نصفی شراب کز زمان در نصف شست افتادهام