نستوه

کلمه نستوه در زبان فارسی به معنای خستگی‌ناپذیر و مقاوم است. این واژه به شخصی اطلاق می‌شود که در برابر مشکلات و مسائل تسلیم نمی‌شود و به راحتی از پا درنمی‌آید. به عبارت دیگر، این واژه به فردی اشاره دارد که به ستوه نیامده و درمانده و عاجز نمی‌شود.

ریشه‌شناسی: 

این واژه از ترکیب ن (منفی) و ستوه (به معنای خستگی یا تسلیم) ساخته شده است. بنابراین، نستوه به معنای آنکه به ستوه نیاید است.

ویژگی‌ها:

مقاوم: نستوه نماد مقاومت و ایستادگی در برابر مشکلات و سختی‌هاست. یعنی کسی که در برابر ناملایمات زندگی تسلیم نمی‌شود و با قدرت به جلو می‌رود. این ویژگی نشان می‌دهد که فرد می‌تواند با مشکلات کنار بیاید و از آن‌ها درس بگیرد، به جای اینکه به راحتی ناامید شود.

شجاع: این واژه همچنین به دلیری و جرأت در مواجهه با ترس‌ها و خطرات اشاره دارد. این ویژگی به فرد کمک می‌کند تا در شرایط دشوار و خطرناک، نه تنها از خود محافظت کند، بلکه به دیگران نیز الهام ببخشد و در مواقع نیاز، از آن‌ها حمایت کند.

مبارز: نستوه به فردی اطلاق می‌شود که هرگز از جنگ و تلاش برای رسیدن به هدفش خسته نمی‌شود. او با اراده و عزم راسخ به مبارزه ادامه می‌دهد و حتی در برابر بزرگ‌ترین مشکلات نیز تسلیم نمی‌شود. این ویژگی نشان‌دهنده قدرت روحی و انگیزه بالای فرد است که او را قادر می‌سازد تا در هر شرایطی به دنبال پیروزی و موفقیت باشد.

لغت نامه دهخدا

نستوه. [ ن َ ] ( ص ) لغةً، خستگی ناپذیر. ناافتاده. ضد ستوه و بستوه. و اسم معنی ( حاصل مصدر ) آن نستوهی است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). عاجزنشونده. ( فرهنگ نظام ). آنکه به ستوه نیاید. که درمانده و عاجز نشود. مقاوم. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(نَ ) (ص. ) خستگی ناپذیر. مبارز.

فرهنگ عمید

۱. کسی که از کاروکوشش به ستوه نیاید، خستگی ناپذیر.
۲. [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود: ایا خورشید سالاران گیتی / سوار رزم ساز و گرد نستوه (رودکی: ۵۲۹ ).

فرهنگ فارسی

خستگی ناپذیر، مردجنگی که ازجنگ وستیزعاجزوخسته، نشود، کسی که ازکاروکوشش بستوه نیاید
( صفت ) ۱ - خستگی ناپذیر.۲ - کسی که از جنگ وبحث ومخاصمت عاجزنشودوروی نگرداند ستیهنده درسخن وکاروجنگ: جهانجوی درپیش آن کوه بود که آرام آن مارنستوه بود. ( شا.بخ.۱۴۷۴:۶ )
نام یکی از نجبای ایران در زمان خسرو پرویز.

فرهنگ اسم ها

اسم: نستوه (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: nastuh) (فارسی: نَستوه) (انگلیسی: nastuh)
معنی: خستگی ناپذیر، [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان ایرانی، ( در قدیم ) ویژگی آن که از جنگ و ستیز روی بر نمی گردانَد، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) پهلوان ایرانی، فرزند گودرز و از سران سپاه ایران در جنگ نوذر با افراسیاب، ) پهلوان ایرانی و از یاران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران گودرز پادشاه اشکانی، همچنین نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی

دانشنامه آزاد فارسی

نَسْتوه
(به معنای خستگی ناپذیر) در شاهنامۀ فردوسی چهار تن بدین نام خوانده شده اند؛ ۱. پسر مهران ستاد و از درباریان اَنوشیرَوان و بندگان هُرمُز ساسانی. نستوه، هرمز را که در کار شورش ساوه شاه درمانده بود، به رایزنی با پدر خود، مهران ستاد، برانگیخت. هرمز به اندرز مهران ستاد، بهرام چوبین را مأمور دفع ساوه شاه کرد، و ساوه شاه به دست بهرام کشته شد، ۲. پسر گودَرز، از سران سپاه ایران در جنگ سوم نوذَر با افراسیاب که در زمان کِی خُسرو همراه سپاه توس به توران رفت و در راه توران با فُرود پیکار کرد. همچنین در جنگ بزرگ کِی خسرو با تورانیان، در لشکر فریبرز بود؛ ۳. دلاور شمشیرزن درگاهِ فریدون که شاپور نستوه نیز خوانده شده است. فریدون او را از سردارانی می داند که در خدمت منوچهر برای گرفتن انتقام ایرج برخواهند خاست؛ ۴. دلاور تورانی که پس از کشته شدن پیران، در سپاه اَفراسیاب با لشکریان کِی خُسرو می جنگید.

جملاتی از کلمه نستوه

به دریا چنان کشته انبوه شد که از هول او دیو نستوه شد
نگر تا نباشی چو نستوه خام که ما را به ننگ اندر آورد نام
جهاندیده نستوه سالارشان پشنگ دلاور نگهدارشان
ز راه چرم بر سپدکوه شد دلش پرجفا بود نستوه شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم