نحول

لغت نامه دهخدا

نحول. [ ن ُ ] ( ع اِمص ) لاغری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). خشکی. ( ناظم الاطباء ). نزاری. هزال. ضعف: و از موجب ذبول و نحول او تجسسی نمود. ( سندبادنامه ص 189 ).
تو به دو رکعت نماز آئی ملول
من به پانصد درنیایم در نحول.مولوی.|| ( مص ) لاغر و نزار گردیدن از بیماری یا از سفر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). گداخته شدن ( تن ). ( غیاث اللغات ).

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) لاغر شدن. ۲ - نزار گردیدن. ۳ - (اِمص. ) لاغری، نزاری، ضعف.

فرهنگ عمید

لاغر شدن، لاغری.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) لاغرشدن نزارگردیدن.۲ - ( اسم ) لاغری نزاری ضعف:...وازموجب ذبول ونحول اوتجسسی نمود.

ویکی واژه

لاغر شدن.
نزار گردیدن.
لاغری، نزاری، ضعف.

جمله سازی با نحول

مثال شاعر منحول اگر بود عنین خبر ندارد عنین ز لذت انزال
چون نباشد شاعر منحول کار شعر دزد گو گذارد قافیت را تنگنائی در حرس
ساقیم گر ندادی داروی فربهی همچون لب زجاج و قدح در نحولمی
تو بده رکعت نماز آیی ملول من به پانصد در نیایم در نحول
تو سلیمانی من آن مرغ نحول از من این پای ملخ می‌کن قبول