نحول. [ ن ُ ] ( ع اِمص ) لاغری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). خشکی. ( ناظم الاطباء ). نزاری. هزال. ضعف: و از موجب ذبول و نحول او تجسسی نمود. ( سندبادنامه ص 189 ). تو به دو رکعت نماز آئی ملول من به پانصد درنیایم در نحول.مولوی.|| ( مص ) لاغر و نزار گردیدن از بیماری یا از سفر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). گداخته شدن ( تن ). ( غیاث اللغات ).