ناموس

این واژه یکی از مفاهیم و ارزش‌های کلیدی در نظام اخلاقی افلاطونی و همچنین در جوامع اسلامی خاورمیانه، به ویژه ایران، به شمار می‌آید. این واژه از کلمه یونانی نوموس به معنای قانون و هنجار نشأت گرفته است. این اصطلاح بیشتر در جوامع سنتی و اسلامی که نسبت به مسائل جنسیتی و روابط خانوادگی حساسیت دارند، به کار می‌رود. در فرهنگ‌های آسیایی، به ویژه در منطقه خاورمیانه، حفاظت از ناموس به عنوان یک افتخار محسوب می‌شود. در اسلام و فرهنگ ایرانی، این واژه به معنای آبرو و حیثیت خانواده و جامعه است، در حالی که غیرت به احساس مسئولیت و محافظت از ناموس، خانواده و ارزش‌ها اشاره دارد. در این زمینه، غیرت به عنوان یک فضیلت اخلاقی شناخته می‌شود که فرد را به دفاع از عزت و حرمت دیگران ترغیب می‌کند. در فرهنگ افغانستان، مفهوم این واژه به حیثیت و آبرو مرتبط است، با این تفاوت که حیثیت و آبروی خانواده یا جامعه به زنان وابسته است. به عنوان مثال، اگر به زنی تعرضی صورت گیرد، این عمل به منزله هتک حرمت ناموس آن خانواده یا جامعه تلقی می‌شود. در مورد مردان، این مفهوم به ندرت کاربرد دارد و معمولاً مردان به عنوان بخشی از این مفهوم شناخته نمی‌شوند. همچنین، مفهوم این واژه فراتر از کنترل بر زنان است؛ به عنوان مثال، خاک کشور نیز به عنوان این مفهوم ملی محسوب می‌شود. ناسیونالیست‌ها همچنین پرچم کشور، زبان خاص و کدهای اجتماعی ویژه را جزو ناموس به حساب می‌آورند.

لغت نامه دهخدا

ناموس. ( معرب، اِ ) احکام الهی. ( برهان قاطع ). شریعت. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). قانون و شریعت و احکام الهی. ( ناظم الاطباء ). هو الشرع الذی شرعه اﷲ. ( تعریفات ): یکی روز بود که عیسی تعلیم میداد معتزله نشسته بودند و او ناموس می آموزانید. ( ترجمه دیاتسارون ص 50 ). یهودیان گفتند که ناموس داریم در ناموس ما مرگ بر وی واجب است که خود را فرزند خدا ساخت. ( ترجمه دیاتسارون ص 348 ).مپندارید که آمدم تا ناموس و توریت باطل کنم، نه نیامدم که منسوخ کنم. ( انجیل فارسی ص 60 از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || قاعده. دستور. ( غیاث اللغات ). قانون. آئین: ثم وضع ناموساً عرف فیه من الذی ینبغی له أن یتعلم صناعة الطب. ( عیون الانباء ج 1 ص 25 ). و چون حسن صباح بنیاد ناموس بر زهد و ورع و امر معروف و نهی از منکر نهاده بود. ( جهانگشای جوینی ). و موافق این ناموس دیگر به وقت محاصره زن را با دو دختر به گرد کوه فرستاد. ( جهانگشای جوینی ). تا صیدی شگرف چون نظام الملک به اول وهلت در دام هلاک آورد و ناموس او را از آن کار هیبتی افتاد. ( جهانگشای جوینی ). || وحی. ( فرهنگ نظام ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ملائکه. ( برهان قاطع ). ملائک. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). رجوع به ناموس اکبر شود. || ( اِخ ) جبرئیل. ( ناظم الاطباء ). نام جبرئیل علیه السلام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( معجم متن اللغة ) ( از انجمن آرا ). جبرئیل. ( اقرب الموارد ). رجوع به ناموس الاکبر شود. || ( معرب، ص، اِ ) صاحب راز. ( غیاث اللغات ). صاحب راز. آگاه بر نهانی امر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صاحب سِر که مطلع از باطن کار توست. ( فرهنگ نظام ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). مردی که بباطن کار تو خصوصاً آنچه که از دیگران پوشانده ای آگاه است. ( از معجم متن اللغة ). صاحب راز. آگاه بر باطن امر. ( از ناظم الاطباء ). || صاحب سرالملک. ( معجم متن اللغة ). رازدار. ( تفلیسی ) ( حسن خطیب ). کسی که مخصوص باشد بر آگاه بودن بر راز. ( ناظم الاطباء ). || صاحب راز خیر. ( از منتهی الارب ). صاحب سرالخیر. ( اقرب الموارد ). صاحب راز خیر. ( آنندراج ). صاحب سر خیر، مقابل جاسوس که صاحب سرّ شر است. || سر. ( از معجم متن اللغة ). راز: پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی خواران به خطای منکر نبرد. ( گلستان ).

فرهنگ معین

[ معر. ] (اِ. ) ۱ - آبرو، نیک نامی. ۲ - قانون و شریعت الهی. ۳ - عصمت، شرف. ج. نوامیس.

فرهنگ فارسی

شرف، عفت، عصمت، رازوسر، صاحب سر، مردماهروزیرک
(اسم ) ۱ - شریعتاحکام الهی:[ مپندارید که آمدم تاناموس وتوریت باطل کنم نه نیامدم که منسوخ کنم... ] ۲ - قانون قاعده:[ سنجر...ناموس ملک وجهانیان نیکودانستی...] ۳ - وحی. ۴ - فرشته ملک.۵- جبرئیل.یاناموس اکبر. ۱ - قانون اعظم.۲ - جبرئیل.۶ - سرراز. یاشکسته شدن ناموس. آشکارشدن راز:[ اگرمن ( که شه ملکم ) این معنی ( توقیرواحترام نسبت بتو ) پیش لشکرباتوکردمی ناموس تو شکسته شدی و ترا از این لشکررنج رسیدی ( یعنی لشکرپی میبردندکه تو اسکندر هستی ورسول نیستی ) ] ۷- مکرحیله تزویر: که میداند که کشتی خاک محبوس چه در سر دارد از نیرنگ و ناموس ? ( نظامی ) ۸- ریاسالوس:[ گفت:ای شیخ. تاکی ازین نفاق وناموس ۹ ].?- سیاست تدبیر. ۱٠ - بانگ آوازه غوغا.۱۱ - اشتهارصیت: باقی بقول شاعر طوس است در جهان ناموس شیرمردی کاوس وتهمتن. ( سلمان ساوجی لغ. ) ۱۲ - عجب کبرخودپسندی: گوید خاقانیا. این همه ناموس چیست ? نه هرکه دوبیت گفت لقب زخاقان برد. ( جمال الدین عبدالرزاق.مجمع الفصحائ ج ۱ ص ۱۳ ) ۱۷۸ - آبروعزت احترام:[ سلطان گفت:...حرمت حرم بداشتیدوناموس سلطنت بگذاشتید.] ۱۴ - جنگ حرب. ( سلمان ساوجی لغ. ) پاکدامنی:[ وعرض وناموس توبسلامت بماند.] یاهتک ناموس. ۱۶ - زنان یک خانواده وابسته بیک مرد. ۱۷ - قاعده ای که حکیمان برای مصالح عامه مقرر دارند. ۱۸ - الف - توقع حرمت وجاه ازخلق داشتن. ب - طلب شهرت وجاه وخودنمایی وخودستایی جمع:نوامیس.
فتره الصیاد کازه شکارچی.

جملاتی از کلمه ناموس

عشق آمد نام وننگ ما بسوخت خرقهٔ ناموس و رنگ ما بسوخت
آه، که بنیاد زهد عشوه شوخت بکند وای که ناموس دین غمزه کافر شکست
حریف عشق نگردیده پرده ناموس کجا نهفتن بحر از حباب می‌آید