ناصح

اسم پسرانه ناصح نامی عربی است که معانی ارزشمندی دارد و به نصیحت، خیرخواهی و دلسوزی اشاره دارد. این نام می‌تواند به فرد احساس خاص بودن و ارزشمندی بدهد و او را به عنوان شخصیتی با هدف و معنای عمیق در جامعه معرفی کند. انتخاب این نام نمایانگر توجه به ارزش‌های انسانی و تلاش برای کمک به دیگران است.

معانی اسم

نصیحت کننده یا پند دهنده: ناصح به معنای نصیحت کننده یا پند دهنده است. این نام به فردی اشاره دارد که به دیگران مشاوره و راهنمایی می‌دهد و در تلاش است تا آن‌ها را به سوی تصمیمات درست هدایت کند. این ویژگی می‌تواند به فرد احساس مسئولیت و تعهد به دیگران بدهد.

خیرخواه یا دلسوز: این نام همچنین به معنای خیرخواه و دلسوز است. ناصح به فردی اشاره دارد که به دیگران اهمیت می‌دهد و سعی می‌کند برای آن‌ها بهترین‌ها را بخواهد. این ویژگی می‌تواند نشان‌دهنده مهربانی و انسان‌دوستی فرد باشد.

تأثیر بر شخصیت

انتخاب نام ناصح می‌تواند تأثیر مثبتی بر شخصیت فرد داشته باشد. این نام به فرد یادآوری می‌کند که باید به دیگران کمک کند و در زندگی به دنبال خیر و نیکی باشد. همچنین، این نام می‌تواند به فرد انگیزه دهد تا در روابط خود با دیگران دلسوز و مهربان باشد و به عنوان شخصیتی با اصول انسانی و اخلاقی شناخته شود.

لغت نامه دهخدا

ناصح. [ ص ِ ] ( ع ص ) نصیحت کننده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة )( آنندراج ). پنددهنده. ( ناظم الاطباء ). اندرزگوینده. اندرزگو. واعظ. مذکر. ج، نُصّاح. نُصَّح. نصحاء: اگر مرد از قوت عزم خویش مساعدتی تمام نیابد تنی چند بگزیند هرچه ناصح تر و فاضل تر که وی را بازمی نمایند عیب های وی. ( تاریخ بیهقی ). ناصحان وی بازنمودند که غور و غایت این حدیث بزرگست. ( تاریخ بیهقی ). هرکه سخن ناصحان نشنود بدو آن رسد که به سنگ پشت رسید. ( کلیله و دمنه ). یکی از سکرات ملک آن است که همیشه خائنان را آراسته دارد و ناصحان به وبال سخط مأخوذ. ( کلیله و دمنه ). هرکه سخن ناصحان استماع ننماید عواقب کارهای او از ندامت خالی نماند. ( کلیله و دمنه ).
ناصحی کان ترابد آموزد
نیست ناصح که از عدو بتر است.ظهیر.ناصحان گفتند از حد مگذران
مرکب استیزه راچندین مران.مولوی.دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای پند ناصح و قول ادیب نیست.سعدی.پدر گفت ای پسر به مجرد این خیال باطل نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن. ( گلستان ). ملک را پند وزیر ناصح موافق طبع نیامد. ( گلستان ).
|| مشفق. دلسوز. خیرخواه. یکدل. دوست مخلص. مقابل حاسد:
دو چیز دار برای دو تن نهاده مقیم
ز بهر ناصح تخت وز بهر حاسد دار.فرخی.کاتبت را گو نویس و خازنت را گو بسنج
ناصحت را گو گزار و حاسدت را گو گداز.منوچهری.چنان نمودی که وی امروز ناصح تر و مشفق تر بندگانست. ( تاریخ بیهقی ).
ناصح ناصح تو برجیس است
حاسد حاسد تو کیوانست.مسعودسعد.با حاسد تو دولت چون آب و روغن است
با ناصح تو ساخته چون زیر با بم است.سوزنی.هستند ناصحانت ز ناز و نعم غنی
چونانکه حاسدانت ز بار نقم غمی.سوزنی.چو باد ناصح قدرش برآمده به فلک
چو آب حاسد جاهش فروشده به زمین.عوفی.پدیدار است عدل و ظلم پنهان
مخالف اندک و ناصح فراوان.قمری ( از ترجمان البلاغه ).|| خالص از عسل و هر چیز دیگر. ( معجم متن اللغة ). الخالص من العسل و غیره. ( اقرب الموارد ). انگبین بی آمیغ.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خالص. بی غش. || پاکیزه. نقی. صافی. مصفا. غیرمغشوش: رجل ناصح الجیب؛ مرد صاف دل. ( منتهی الارب ). هو ناصح القلب نقی القلب و ناصح الجیب؛ نقی الصدر لاغش فیه. ( معجم متن اللغة ). || خیاط. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). درزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(ص ) [ ع. ] (اِفا. ) پنددهنده، نصیحت کننده.

فرهنگ عمید

پنددهنده، نصیحت کننده.

فرهنگ فارسی

نصیحت کننده، پنددهنده
( اسم ) ۱ - نصیحت کننده اندرزدهنده. ۲ - دلسوزخیرخواه مشفق جمع:ناصحین.

فرهنگ اسم ها

اسم: ناصح (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: nāseh) (فارسی: ناصح) (انگلیسی: naseh)
معنی: نصیحت کننده، پند دهنده، خیرخواه، ( در قدیم ) دلسوز

جملاتی از کلمه ناصح

در رهت آن به که دل بر قول ناصح کم نهم راه رو از باد می‌باید نگه دارد چراغ
حسن اگر اینست ناصح همچو ما خواهد شدن چوب تر آخر بآتش آشنا خواهد شدن
خواست ناصح تا دهد تسکین من از اضطراب نام او برد و بسی بر اضطراب من فزود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تماس فال تماس فال شمع فال شمع فال قهوه فال قهوه