مومن

در قرآن کریم، واژه مؤمن گاهی به خداوند اطلاق شده است که به معنای ایمن‌کننده است. مؤمن به فردی اطلاق می‌شود که با تسلیم در برابر اوامر و نواهی الهی، خود را در پناه ولایت خداوند رحمان قرار می‌دهد. او با تقویت اعتقاداتش در برابر آفات شک، تردید، کفر و ضلالت، امنیت می‌یابد و با انجام اعمال صالح، خود را برای دستیابی به حیات طیبه و پاداش عظیم الهی که وعده داده شده، آماده می‌سازد. مؤمن فردی است که به خداوند ایمان دارد و این ایمان به او آرامش می‌بخشد. مؤمن به عنوان اسم فاعل از واژه ایمان و ریشه امن به معنای آرامش و رفع ترس و نگرانی است. ایمان به معنای ایجاد امنیت و آرامش برای خود یا دیگران می‌باشد. بنابراین، مؤمن به معنای کسی است که مطمئن است و به خداوند متعال اطمینان و آرامش یافته است.

لغت نامه دهخدا

مؤمن. [ م ُءْ م ِ ]( ع ص ) گرونده. ( مهذب الاسماء ). گرونده به خدای تعالی.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرونده به خدای تعالی وقبول کننده شریعت. ( آنندراج ). کسی که به خدا و رسول ایمان آورده باشد و ایمان دارد. دیندار و متدین. ( ناظم الاطباء ). گرونده و قبول شریعت کننده. ( منتهی الارب ). آنکه خدا و پیامبر و آنچه را به او نازل شده تصدیق دارد. ( از تعریفات جرجانی ). گرویده. بگرویده. گرونده. دیندار. دینور. به خدا و رسول گرویده. باایمان. دارنده ایمان. ایمان کننده. ایمان آورنده. مقابل کافر.ج، مؤمنون، مؤمنین. ( یادداشت مؤلف )

فرهنگ فارسی

گرونده، باایمان، لاف کافر
( اسم ) کسی که بخدا و رسول ایمان آورده دارند. ایمان با ایمان برویده گرویده جمع: مومنون مومنین: اگر مومن بود او را رزق دهد در دنیا و مزد بزرگوار در آخرت.
یزدی اسمش حسین و از فضلای زمان خود بوده در نزد علما.

فرهنگ اسم ها

اسم: مومن (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mo’men) (فارسی: مؤمن) (انگلیسی: momen)
معنی: مسلمان، از نام ها و صفات خداوند، ( عربی )، ( در ادیان ) آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت می کند، دیندار، متدین، ( اَعلام ) سوره ی چهلم از قرآن کریم دارای هشتاد و پنج آیه

ویکی واژه

مؤمن
دیندار، متدین. کسی که بیشتر از دیگران به مبانی دینی مقید است. مؤمنان، مؤمنون و مؤمنین. مؤمن ممکن است اسلامی شده موبد باشد و اصولاً مو در هر دو واژه به معنی مِیِو صدای گربه است، که استعاره‌ای از التماس کردن است، بدین سبب نتیجه کلی از اصطلاحات فوق همان واعظ یا منبری بوده است.

جملاتی از کلمه مومن

هر دم از بی اختیاری صورتی بر می کنند مهره مومند در دست جنون دیوانگان
شاه غزنی را به کف بودی ز ری تا رود گنگ باز برگردنش بر، یوغ امیرالمومنین
خواهی که نماند بجهان مومن و کافر اطفی بکن و پرده برانداز ز رخسار