مناوبت

لغت نامه دهخدا

مناوبت. [ م ُ وَ / وِ ب َ ] ( از ع، اِمص ) نوبت قرار دادن. نوبت گذاری. مناوبة: امیرناصرالدین بفرمود که بر سبیل مناوبت پانصد نفر از مردان کار روی بدیشان بنهند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 41 ). بر سبیل مناوبت دوهزار مرد بر درگاه قایم می دارد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321 ). معاقبت آن است که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد. ( المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 47 ). رجوع به مناوبة شود.
مناوبة. [ م ُ وَ ب َ ] ( ع مص ) به جای یکدیگر بایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). از پی کسی درآمدن و دست به دست گردانیدن و مساهمه کردن. ( از اقرب الموارد ). از عقب کسی درآمدن و به طور نوبه سواری کردن. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به مناوبت شود. || بطور نوبه قرار دادن آب و جز آن را. ( از ناظم الاطباء ). || عقوبت کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ وِ بَ ) [ ع. مناوبة ] ۱ - (مص م. ) چیزی را نوبتی کردن. ۲ - عقوبت کردن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بطور نوبه قرار دادن چیزی را ۲ - عقوبت کردن. ۳ - ( مصدر ) از عقب کسی در آمدن. ۴ - ( اسم ) نوبت گذاری: [ معاقبت آنست که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد... ] ( المعجم. مد. چا. ۵ ) ۴۷: ۱ - عقوبت.

ویکی واژه

مناوبة
چیزی را نوبتی کردن.
عقوبت کردن.

جمله سازی با مناوبت

من و گندم که رسم سال منست بر سبیل مناوبت هر سال