منافذ

لغت نامه دهخدا

منافذ. [ م َ ف ِ ] ( ع اِ ) ج ِ منفذ. ( اقرب الموارد ). ج ِ منفذ. سوراخها و راهها و معبرها و جایهای روان شدن و جاری گشتن باد و آب و جز آن. ( ناظم الاطباء ). خلل و فرج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): در تجاویف کاریز اعضا و منافذ جوارح او تردد می کرد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 54 ). در منافذ زمین از انواع انبارها مدخر گردانیده. ( مرزبان نامه ایضاً ص 143 ). هوا رابازدارد از رسیدن بدان منافذ. ( مصنفات باباافضل ).

فرهنگ معین

(مَ فِ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ منفذ.

فرهنگ عمید

= منفذ

فرهنگ فارسی

جمع منفذ

ویکی واژه

جِ منفذ.

جمله سازی با منافذ

جسد را هست منفذهای مشهور که تا بد زان منافذ بر برون نور
بر اساس اندازه، هر بیومولکول به میزان متفاوتی در ماتریکس ژلی حرکت می‌کند. مولکول‌های کوچک‌تر راحت‌تر از منافذ ژل عبور می‌کنند در حالی که مولکول‌های بزرگ‌تر، به سختی عبور می‌کنند. پس از چند ساعت، بیومولکول‌ها بر اساس اندازه‌شان فواصل مختلفی را پیموده‌اند. به گونه‌ای که مولکول‌های کوچک‌تر در قسمت‌های پایینی ژل و مولکول‌های بزرگ در قسمت‌های بالاتر قرار می‌گیرند.
فصل ششم در بیان شیوه اخیر است، از جمله نوشیدن آب بسیار سرد، بخار دادن به بدن برای گشودن منافذ پوست و بیرون ریختن بُثورات جلدی و جز اینها.
ساختمان شیمیایی بعضی از مواد مثل ویتامینها، آنتی‌بیوتیکها در اثر حرارت تغییر می‌یابند بنابراین از این روش برای استریلیزاسیون محلول‌ها استفاده می‌شود. در روش فیلتر، محلول یا مایع مورد نظر را از روی صافی دارای منافذ بسیار کوچک عبور می‌دهند. چون باکتریها از منافذ صافی بزرگترند، در روی صافی باقی می‌مانند و از مایع استریل جدا می‌گردند.