مقابل

کلمه مقابل در زبان فارسی به معنای در برابر یا روبه‌رو است و می‌توان آن را در جملات مختلف به کار برد. این واژه معمولاً نیازی به نقطه‌گذاری خاصی ندارد و به طور کلی با حروف کوچک نوشته می‌شود، مگر اینکه در ابتدای جمله قرار گیرد. همچنین این کلمه می‌تواند به عنوان پیشوند در ترکیب با سایر کلمات نیز استفاده شود. این کلمه به صورت مفرد و جمع به کار می‌رود، اما در حالت جمع معمولاً با کلمات دیگری همراه می‌شود. این واژه ممکن است برای توصیف یا نشان دادن موقعیت نیز به کار رود.

لغت نامه دهخدا

مقابل. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) روبارو، و با لفظ شدن و کردن و افتادن و داشتن با چیزی مستعمل. ( آنندراج ). روباروی و مواجه. ( ناظم الاطباء ). روبرو. رویاروی. محاذی. حَذو. حِذاء. مواجه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا )

فرهنگ معین

(مُ بِ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - روبرو، برابر. ۲ - معادل، مساوی. ۳ - ضد، مخالف.

فرهنگ عمید

۱. روبه رو.
۲. (اسم، صفت ) برابر.

فرهنگ فارسی

روبرو، روبارو، برابریکدیگر
( اسم، صفت ) ۱ - روبرو روباروی: [ جسر برید و کنار آب گرفته در مقابل پسر و امرا بنشست. ] ( ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر ۲ ) ۳۶۹:۲ - معادل مساوی: [ مانده را دیدنش مقابل خواب تشنه را نقش او برابر آب. ] ( هفت پیکر. چا. وحید. ۳ ) ۶٠ - ضد مخالف [ سپید مقابل سیاه است. ]
رجل مقابل مدابر مردی نیک گوهر

فرهنگستان زبان و ادب

[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← چراغ مقابل

ویکی واژه

روبرو، برابر.
معادل، مساوی.
ضد، مخالف.

جملاتی از کلمه مقابل

من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی ابرو جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید
آن لحظه با خیالی مقصود رخ نماید کآیینهٔ جمالش باشد مقابل من
دوری ز مهرروی تو مارا هلال ساخت ای وای برمن ار تو نیائی مقابلم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم