معیار

معیار به معنای اندازه و پیمانه است و به عنوان وسیله‌ای برای سنجش و مقایسه اشیاء به کار می‌رود. در واقع به ابزارهایی اطلاق می‌شود که از طریق آن‌ها می‌توان ویژگی‌ها و اندازه‌های مختلف را اندازه‌گیری کرد. به عنوان مثال، ترازو و پیمانه به عنوان معیارهایی برای سنجش وزن و حجم اشیاء به کار می‌روند. همچنین، این مفهوم شامل مقیاس‌ها و ابزارهای سنجش است که در آزمایش‌ها و صنایع مختلف برای ارزیابی کیفیت و کمیت مواد، به ویژه در سنجش طلا و فلزات گرانبها، استفاده می‌شود. بنابراین، این واژه نه تنها به عنوان ابزار سنجش، بلکه به عنوان معیاری برای ارزیابی و مقایسه کیفیت و ویژگی‌های مختلف نیز اهمیت دارد.

لغت نامه دهخدا

معیار. [ م ِع ْ ] ( ع اِ ) اندازه و پیمانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وسیله ای که بدان چیز دیگر را بسنجند و برابر کنند بنابراین ترازو و پیمانه معیار است زیرا بوسیله آن دو اشیاء سنجیده و پیموده می شوند. ( از اقرب الموارد ). || ترازوی زر. ( دهار ) ( زمخشری ). زرسنجه. ترازوی زرسنجه. ( نصاب ). ترازوی زرسنج. ( غیاث ) ( آنندراج ). ترازوی صیرفی. ترازو مثقال. ج، معاییر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا )

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع. ] (اِ. ) مقیاس و آلت سنجش، سنگ محک و ترازو برای سنجش زر. ج. معاییر.

فرهنگ عمید

۱. آلتی که با آن چیزی سنجیده شود، مقیاس و آلت سنجش، اندازه، پیمانه.
۲. سنگ محک و ترازو برای سنجش طلا.

فرهنگ فارسی

اندازه وپیمانه، مقیاس و آلت سنجش، آلتی که با آن چیزی سنجیده شود، سنگ محک وترازوبرای سنجش طلا، معاییرجمع
( اسم ) ۱ - اندازه پیمانه. ۲ - مقیاس: [ و در شناختن صحیح و معتل معیاری درست... ] ( المعجم. چا. دانشگاه ۳ ) ۲۴ - آلتی که با آن چیزی را بسنجند: [ اثقال او به مثقال بر نکشند و عیار او به معیار بر نسنجند: ] ( مقامات حمیدی. چا. شمیم. ۴ ) ۱۴۵ - ترازو. ۵ - سنگ محک جمع: معاییر.
اندازه و پیمانه یا ترازوی زر

دانشنامه عمومی

معیار (فیلم ۱۹۷۴). معیار ( به هندی: Kasauti ) فیلمی محصول سال ۱۹۷۴ و به کارگردانی آراویند سن است. در این فیلم بازیگرانی همچون آمیتاب باچان، هما مالینی، پران، مراد، آبی باتاچاریا ایفای نقش کرده اند.

ویکی واژه

مقیاس و آلت سنجش، سنگ محک و ترازو برای سنجش زر.
معاییر.

جملاتی از کلمه معیار

برای متغیرهای گسسته، مانند دسته‌بندی متون، می‌توان از یک معیار دیگر مانند فاصله همینگ استفاده کرد.
گر به طبع زاهدان تلخ است طعم ما چه غم روشن از رخسار میخواران شود معیار ما
زّر احسانش که موزون نیست در معیار وهم در سرا ضرب ضمیر من زر موزون زده است
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار هست به بازار دل یوسف تو کم بها
اینچنین نقد روانی را که در میزان نظم هز یک از روی نکته معنا بمعیار آورد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم