معتبر به معنای شخصی است که از احترام و آبرو برخوردار بوده و دارای عزت و بزرگی است. این واژه به کسانی اطلاق میشود که در جامعه نیکنام و ارجمند هستند. به طور کلی، معتبرین به افرادی اشاره دارد که در تعاملات اجتماعی و دینی مورد توجه و احترام قرار میگیرند. در متون دینی و فقهی، به خواندن نام فقها و افراد معتبر اشاره شده است که در زمینههای علمی و عملی، از جمله سوگند خوردن به صداقت و راستگویی، نقش مهمی دارند. به همین دلیل، این افراد به عنوان الگوهایی برای جامعه شناخته میشوند و تأکید بر رفتارهای نیک و اصول اخلاقی دارند. در واقع، وجود افراد معتبر در هر جامعهای میتواند به تقویت ارزشها و هنجارهای اجتماعی کمک کند و به ایجاد فضایی سالم و محترم در تعاملات انسانی منجر شود.
معتبر
لغت نامه دهخدا
در راه تو هرکه خاک در شد
در عالم عشق معتبر شد.عطار.قاضی با یکی از علمای معتبر که هم عنان او بود گفت. ( گلستان ). عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده. ( گلستان ). پیش از این هر بزرگ معتبر صاحب ناموس و خواجه که در بازار رفتی چند خربنده پیرامون او در می آمدند. ( جامعالتواریخ رشیدی ).
- معتبر شدن؛ نیک نام شدن و دارای آبرو و بزرگوار گشتن. ( ناظم الاطباء ). دارای اعتبارشدن:
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آنکه گدا معتبر شود.حافظ.گو شاهم اعتبار کند گرچه گفته اند
یارب مباد آنکه گدا معتبر شود.قاآنی ( از امثال و حکم ج 4 ص 2028 ).یارب مباد آنکه گدا معتبر شود.
گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود.( از امثال و حکم ج 4 ص 2028 ). || محل اعتماد و امین و دارای امانت و دیانت.( ناظم الاطباء ): از معتبران و مقبول قولان وقایع گذشته را استماع افتاد. ( جهانگشای جوینی ج 1 ص 7 ). || بااعتبار. قابل اعتبار. استوار. پادار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). متین: در همه معانی مقابله کفات نزدیک اهل مروت معتبر است. ( کلیله و دمنه ). زیرا که معرفت قوانین سیادت و سیاست در جهانداری اصلی معتبر است. ( کلیله و دمنه ). چه هر کجا مضرت شامل دیده شد... و موجب دلیری مفسدان گشت... و هر یک در بدکرداری و ناهمواری آن را دستور معتمد و نمودار معتبر ساختند، عفو و اغماض... را مجال نماند. ( کلیله و دمنه ).
طرف رکابت چنانک روح امین معتبر
بند عنانت چنانک حبل متین معتصم.خاقانی.جاهل آسوده فاضل اندررنج
فضل مجهول و جهل معتبر است.خاقانی.وصفی چنان که در خور حسنش نمی رود
آشفته حال را نبود معتبر سخن.سعدی.عیب یاران و دوستان هنر است
سخن دشمنان نه معتبر است.سعدی.از خوف تطویل الفاظ حدیث مکتوب نشد و اعتماد بر آنکه اکثر این احادیث مدون است و در کتب معتبر مکتوب. ( اورادالاحباب و فصوص الآداب چ دانشگاه ص 2 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] عبرت گرفته.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- عبرت گرفته. ۲- با اعتبار قابل اعتبار معتمد جمع: معتبرین.
پند گیرنده اعتبار گیرنده عبرت گیرنده.
ویکی واژه
creditore
دارای اعتبار، مورد اعتماد.
جمله سازی با معتبر
تو گدای خدا گدای تو خلق گر گدائی گدای معتبری
از ره عبرت ز خویش هر که سفر کرد گر به خود آید عزیز و معتبر آید
صدرا! ز حضرت تو مرا هست باز خواست هر چند باز خواست کسی معتبر کند