مظهر

اصطلاح مظهر و واژه هم‌ریشه‌اش ظهور در اندیشه اسلامی ریشه‌دار است. اخوان‌الصفا از این اصطلاحات برای توصیف فرآیندی استفاده می‌کردند که در آن خداوند ابتدا صفات الهی را بر عقل کلی و سپس از طریق آن بر جهان تجلی می‌بخشد. فیلسوفان اسماعیلیه، از جمله نصیرالدین طوسی، بر این باور بودند که آفریدگار از طریق مظهر (محل ظهور) با جهان ارتباط برقرار می‌کند. شهاب‌الدین سهروردی، بنیان‌گذار مکتب فلسفی حکمت اشراق، از واژه تجلّی برای بیان همین مفهوم استفاده کرده و آن را در مورد انسان‌ها و روح القدس به کار می‌برد. ملاصدرا، فیلسوف شیعه، معتقد بود که خداوند خود را از طریق اسماء و صفاتش ظاهر می‌سازد. همچنین، مکتب ابن عربی در اسلام وجود دارد که تجلی خداوند را به عنوان تجلی ذات او و نه تجلی صفاتش می‌داند. در عرفان شیعه، اصطلاح مظهر ظهور به پیامبران و امامان اطلاق می‌شود.

لغت نامه دهخدا

مظهر. [ م َهََ ] ( ع اِ ) جای بالا رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( از اقرب الموارد ). محل صعود و جای بالا رفتن. ج، مظاهر. ( ناظم الاطباء ). || محل ظهور و جای آشکارا شدن و جایی که در آن چیزی دیده میشود و آشکارا میگردد. ( ناظم الاطباء ). جلوه گاه. محل ظهور. جای پیدایش. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): دل وجان اهل معنی... به وجود مبارک آن معدن خلال جلال و مظهر دولت و اقبال مسرور. ( المعجم چ دانشگاه ص 25 ).

فرهنگ معین

(مَ هَ ) [ ع. ] (اِ. ) محل ظهور، جای آشکار شدن. ج. مظاهر.

فرهنگ فارسی

محل ظهور، جای آشکارشدن، مظاهرجمع
( اسم ) ۱ - جای آشکار شدن محل ظهور. ۲- تماشاگاه منظر. ۳ - جلوه گاه تجلی گاه: و دل و جان اهل معنی و ارباب هنر بوجود مبارک آن معدن خلال جلال و مظهر دولت و اقبال مسرور.۴- کسی که دارای قیاف. کامل عیار یک درویش باشد یعنی دارای ریش انبوه و فراخ و سبلت با شارب و چهر. نافذ بود.
قوی پشت از شتران و جز آن مردی سخت پشت.

فرهنگ اسم ها

اسم: مظهر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mazhar) (فارسی: مَظهر) (انگلیسی: mazhar)
معنی: تماشاگر، جلوه گاه، نماد، نشانه، محل تجلی، تجلی گاه، ( در تصوف ) شخص دارای ریش انبوه و فراخ و سبلت و چهره ی نافذ

جملاتی از کلمه مظهر

شد درون جوهرم عشقش نهان لیک در مظهر کنم او را عیان
هرکه مظهر را بخواند در بلا آن بلا گردد به پیش او هبا
هرچه بینی مظهرش باشد بصر بینیش لیکن مقابل ای پسر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم