مصباح

معنی کلمه:

مصباح واژه‌ای عربی است که به معنای چراغ یا وسیله روشنایی می‌باشد. این کلمه در زبان فارسی نیز به همین معنا استفاده می‌شود و بیشتر به چراغ‌های قدیمی اشاره دارد که معمولاً با فتیله و یک مادّه روغنی قابل اشتعال افروخته می‌شدند.

تفسیر واژه در قرآن:

در قرآن کریم، مصباح به عنوان نمادی از نور الهی و هدایت معنوی ذکر شده است. به عنوان مثال، در آیه‌ای از سوره نور (آیه 35) به نور الهی اشاره شده که این نور به معنای روشنایی است که انسان‌ها را در تاریکی‌های جهل و گمراهی هدایت می‌کند. در اینجا، مصباح نه تنها به معنای جسمی چراغ، بلکه به عنوان نمادی از علم، معرفت و هدایت الهی نیز به کار می‌رود.

اهمیت فرهنگی و ادبی

در ادبیات فارسی، شاعران و نویسندگان به‌طور مکرر از این واژه به عنوان نمادی از عشق، معرفت و حقیقت استفاده کرده‌اند. این مفهوم در اشعار عرفانی به‌ویژه در آثار شاعرانی مانند مولانا و حافظ، به عنوان نمایانگر الهام و روشنایی درونی انسان‌ها به کار می‌رود. در این زمینه، مصباح می‌تواند به معنای راهیابی به حقیقت و رسیدن به کمال انسانی نیز تعبیر شود.

به عنوان نامی پسرانه:

این نام به معنای چراغ یا منبع نور است و می‌تواند نماد روشنایی و هدایت در زندگی فرد باشد. والدین ممکن است این نام را برای پسران خود انتخاب کنند تا نشان دهند که امیدوارند فرزندشان در زندگی‌اش نور و روشنایی داشته باشد و صفات مثبت و خوبی را در خود پرورش دهد. به عبارت دیگر، این نام نمادی از آرزوهای خوب و روشنایی در آینده فرزند است.

لغت نامه دهخدا

مصباح. [ م ِ ] ( ع اِ ) چراغ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 89 ) ( مهذب الاسماء ) ( از آنندراج ) ( غیاث ). سراج. لنتر. چراغ افروخته. ج، مصابیح. ( دستور اللغة ):
چو روز بود مرا آفتاب من بودی
چو شب درآمد دایم تو بودیَم مصباح.مسعودسعد.زده خیمه ای دیدم اندر صحاری
درخشان چو در دیر مصباح ثاقب.
( منسوب به حسن متکلم، از معزی یا برهانی ).
مصباح امم امام احمد
مفتاح همم همام اکرم.خاقانی.هرچه جز نورالسموات از خدایی عزل کن
گر تو را مشکات دل روشن شد از مصباح لا.خاقانی.ای گوهر کمالت مصباح جان آدم
خورشید امر پخته در شش هزار سالش.خاقانی.نه ماهه ره بریده مهی نو به ره در است
کآید چو ماه چارده مصباح هفت و چار.خاقانی.نور مصباح است داد ذوالجلال
صنعت خلق است آن شیشه وْ سفال.مولوی.این خردها چون مصابیح انور است
بیست مصباح از یکی روشن تر است.مولوی.|| نوک فتیله چراغ. ( یادداشت مؤلف ). || مشعل. ( یادداشت مؤلف ). || ستاره. ( دهار ) ( دستوراللغه ادیب نطنزی ). || کاسه بزرگ که صبوح کنند با آن. ج، مصابیح. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). پیاله ای که در آن صبوحی خورند. ( غیاث ). || ( ص ) ماده شتری که تا آفتاب بلند نشود از خوابگاه برای چریدن برنخیزد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آن شتر که چرا نکند تا روز دور برآید. ( مهذب الاسماء ). || سنان پهنا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سنان پهن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع. ] (اِ. ) چراغ. ج. مصابیح.

فرهنگ عمید

۱. چراغ.
۲. ظرف یا قدحی که در آن صبوحی بخورند.

فرهنگ فارسی

چراغ، ظرف یاقدح که در آن صبوحی بخورند.

فرهنگ اسم ها

اسم: مصباح (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mesbāh) (فارسی: مِصباح) (انگلیسی: mesbah)
معنی: چراغ، وسیله ای روشنایی بخش، بیشتر به چراغهای قدیمی گفته می شود

دانشنامه آزاد فارسی

مِصْباح
(در لغت به معنی چراغ) در اصطلاح عرفان، هر آنچه فراراه سالک، همچون چراغ، به روشنگری بپردازد و دقایق سلوک را به او بنمایاند. گذشته از خود حضرت حق، که هادی و ولیّ مؤمنان است، و از این رو مصباح اعظم و شمس عالم نامیده می شود، گاه به همین اعتبار، به شیخ نیز عنوان مصباح داده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَصَابِیحَ: چراغها (جمع مصباح)
ریشه کلمه:
صبح (۴۵ بار)
«مصباح»، به معنای خود «چراغ» است که معمولاً با فتیله و یک مادّه روغنی قابل اشتعال افروخته می شده است.

جملاتی از کلمه مصباح

لب تو باده گساران روح را ساقیست رخ تو خلوتیان صبوح را مصباح
از خم و شیشه می صاف که مصباح هدیست ریز در جام که مفتاح بیان خواهد بود
مصباح سبل حیدر مصداق کلام الله آن واجب ممکن سیر آن وحدت کثرت کاه
خانه روشن به نور مصباح است روشن از نور او بود مصباح
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم