مسامحه

مُسامحه به معنای عدم قصد آسیب رساندن به دیگری است، اما در نتیجه غفلت و بی‌احتیاطی، موجب ضرر به او می‌شود. به عنوان مثال، اگر راننده‌ای به دلیل سرعت غیرمجاز با خودروی دیگری تصادف کند و خساراتی به آن وارد کند، مسئولیت جبران این خسارات بر عهده او خواهد بود، چه این زیان ناشی از تقصیر باشد و چه از مسامحه. بر اساس این قاعده عقلانی، ماده ۳۳۵ قانون مدنی تصریح می‌کند که در صورت تصادف دو وسیله نقلیه، از جمله کشتی، قطار یا اتومبیل، مسئولیت به عهده طرفی است که تصادف به دلیل عمد یا مسامحه او رخ داده است. اگر هر دو طرف دچار آسیب شده باشند، هر دو به طور مشترک مسئول خواهند بود.

لغت نامه دهخدا

مسامحه. [ م ُ م َ ح َ ] ( ع اِمص ) مسامحة. مسامحت. سهل انگاری و آسان شمردگی و تهاون و تغافل. ( ناظم الاطباء ). آسان فراگرفتن. با کسی آسان و سهل فرا گرفتن. آسان گزاری. آسانی. مساهله. مساهلت. اغماض. به نرمی رفتار کردن. مدارا کردن. || نرمی و مدارا. || تنبلی و کاهلی. ( ناظم الاطباء ). به تأخیر انداختن کاری را. || کوتاهی و اهمال. و رجوع به مسامحة و مسامحت شود. || در اصطلاح اخلاقی، ترک کردن بعضی از چیزها است که واجب نبود. ( از اخلاق ناصری ص 79 ).، ( مس-امحةً ) مس-امحةً. [ م ُ م َ ح َ تَن ْ ] ( ع ق ) از روی مسامحه. با سهل انگاری. با اهمال.

فرهنگ معین

(مُ مَ حَ یا حِ ) [ ع. مسامحة ] (مص ل. ) آسان گرفتن، به نرمی رفتار کردن.

فرهنگ عمید

آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی و مدارا کار کردن.

فرهنگ فارسی

آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی ومدارا کارکردن
از روی مسامحه با سهل انگاری: مسامحه پیشنهاد او را قبول کرد.
سهل انگاری و تغافل

ویکی واژه

مسامحة
آسان گرفتن، به نرمی رفتار کردن.

جملاتی از کلمه مسامحه

خرد به مطلع پنجم به من مسامحه کرد که درس عشق مدیح ترا کنم تکرار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم