مزخرف

کلمه مزخرف در زبان فارسی به معنای بی‌فایده، بی‌معنی، پوچ یا بی‌ارزش است. این واژه همچنین به سخن یا رفتاری اطلاق می‌شود که فاقد منطق و اعتبار بوده و ممکن است برای فریب یا اغراق به کار رود. به سخن یا نوشته‌ای اطلاق می‌شود که هیچ مفهوم یا هدف درستی را منتقل نمی‌کند و از ارزش برخوردار نیست.  زمانی که فردی سخنان بی‌اساس و بی‌ارزشی بیان می‌کند، می‌توان از این واژه برای توصیف آن استفاده کرد. این کلمه گاهی برای توصیف اشیای بی‌ارزش یا بی‌کیفیت به کار می‌رود. در برخی موارد، مزخرف به چیزی اشاره دارد که ظاهری زیبا و جذاب دارد اما در واقع بی‌ارزش و بی‌محتواست. به طور کلی، مزخرف یک واژه عامیانه است که برای ابراز نارضایتی از یک موضوع یا فرد به کار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

مزخرف.[ م ُ زَ رَ ] ( ع ص ) آراسته. ( آنندراج ). آراسته ظاهر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هر چیز آراسته. آرایش داده شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ):
بکاخ اندرون صفه های مزخرف
در صفه ها ساخته سوی منظر.فرخی.سدره وفردوس مزخرف شود
چون بزنندش به صحاری خیام.ناصرخسرو.آن فیلان مزخرف و هیاکل مصفف که جنه واقیه و عده باقیه ایشان بود بگذاشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 355 ).
نه صورتیست مزخرف عبارت سعدی
چنانکه بر در گرمابه می کند نقاش.سعدی. || زراندود. ( آنندراج ). مذهب. دینارگون. طلائی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || در تداول فارسی کلام باطل آراسته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). دروغی که مانند راست آراسته کرده باشند و سخن بی اصل و بی معنی و لاطائل. ( ناظم الاطباء ). دروغ که مثل راست آراسته کرده شده باشد. ( آنندراج ):
تاکی این راه مزور راه باید رفت راه
تاکی این کار مزخرف کار باید کرد کار.جمال الدین عبدالرزاق.|| تزویرکرده شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مموّه.مزوّر.

فرهنگ معین

(مُ زَ رَ ) [ ع. ] (اِمف. ) ۱ - آراسته شده با چیزهای فریبنده. ۲ - سخن بی اصل و بی - معنی. ۳ - زراندود. ۴ - بی ارزش، بیهوده. ۵ - زشت، ناپسند.

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه، مجاز] سخن بیهوده، بی اصل، و دروغ که مثل سخن راست آراسته شده باشد.
۲. [عامیانه، مجاز] بی ارزش، پست.
۳. [قدیمی] آراسته شده با چیزهای فریبنده.

فرهنگ فارسی

آراسته شده باچی های فریبنده، سخن بیهوده وبی اصل ودروغ که مثل سخن راست آراسته شده باشد
( اسم ) ۱ - آراسته شده: بکاخ اندرون صفه های مزخرف در صفه ها ساخته سوی منظر. ( فرخی ) ۲ - زراندود. ۳ - دروغی که بلباس راست در آمده. ۴- کلام بیهوده ( بدو معنی اخیر ): هدایت حق را کسی چگونگی نداند عقل چون آن شربت نوش کرد نداند که آن مزه از کجا می یابد. اگر هزار کلم. مزخرف در روش دیگر می شنود و ترتیب و آرایشها می شنود... عقل بحکم غلبه مشوش می شود...

ویکی واژه

آراسته شده با چیزهای فریبنده.
سخن بی اصل و بی - معنی.
زراندود.
بی ارزش، بیهوده.
زشت، ناپسند.
یاوه گویی
سخن احمقانه.

جمله سازی با مزخرف

علم باقی همی فروشد شیخ به حطام مزخرف فانی
من التفات ندارم به اعتراضِ مقلّد که اعتبار نباشد مزخرفاتِ چنان را