لابد

در زبان فارسی به معنای «ناچار» یا «ناگزیر» به کار می‌رود و به نوعی بر ضرورت یا اجبار دلالت دارد. این واژه نشان‌ دهنده این است که چیزی حتماً باید اتفاق بیفتد یا به وقوع بپیوندد. به عبارت دیگر، وقتی می‌گوییم «لابد»، به نوعی به یقین و قطعیت اشاره داریم.

برای مثال، اگر بگوییم: «لابد باران خواهد بارید»، به این معناست که براساس نشانه‌ ها و پیش‌ بینی‌ ها، بارش باران حتمی به نظر می‌رسد. در این جمله، «لابد» نشان‌ دهنده این است که شرایط به گونه‌ای است که بارش باران اجتناب‌ ناپذیر است.

همچنین، در مکالمات روزمره ممکن است بگوییم: «لابد او در خانه نیست»، که در اینجا به این اشاره دارد که بر اساس شواهد موجود، احتمالاً او در خانه نیست و این نتیجه‌ گیری بر مبنای اطلاعات موجود است.

به طور کلی، به ما کمک می‌کند تا احساس قطعیت و اجبار را در بیان خود منتقل کنیم و به نوعی به شنونده این پیام را برسانیم که نتیجه‌ای که به آن اشاره می‌شود، غیرقابل انکار است.

لغت نامه دهخدا

لابد. [ ب ُدد ] ( ع ق مرکب ) ( از: «لا» + «بُد» ) به معنی چاره نیست. علاج نیست. ( زمخشری ). لامحاله. ناچار. ( حاشیه لغت نامه اسدی نخجوانی ). لاعلاج. بی چاره. هر آینه. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). لاجرم. ضرورةً. بالضرورة. ناگزیر

فرهنگ معین

(بُ دّ ) [ ع. ] (ق مر. ) ۱ - ناچار، ناگزیر. ۲ - گویا، چنان که معلوم است.

فرهنگ عمید

۱. از روی ناچاری، به ناچار.
۲. (صفت ) ناچار، ناگزیر.

فرهنگ فارسی

ناچار، ناگزیر
ناچار بناچار: چه لابد در این هلاک خواهی شد. یا لابدی. لاعلاجی ناچاری.
مال لابد مال بسیار

ویکی واژه

ناچار، ناگزیر.
گویا، از قرارِ معلوم.

جملاتی از کلمه لابد

عیب رندی و هوسناکی عشاق مکن کاین مجازیست که لابد بحقیقت پیوست
لابد به خاک تیره درآید سر سوار چون درمیان راه خطا شد سم سمند
گفت لابد روزه را حرمت بباید داشتن خویشتن را یکرهه در آتش دوزخ مسوز
وانچه سودت در آن ولابد است بخت و دولت ترا ازان و داست
با یار نو از غم کهن باید گفت لابد بزبان او سخن باید گفت

وی در دیدار با فعالان دانشجویی گفته است که «این صف‌بندی به مصلحت نیست. این گونه که به ما اخبار می‌رسد گروهی در دانشگاه معترض به نتایج انتخابات هستند. اینکه وزیر که به دانشگاه می‌رود و نمی‌تواند سخنرانی کند، نشان‌دهنده آن است که لابد چیزی شده است؛ ولی این مسائل با شعار و اهانت حل نمی‌شود». 

لابد به مطالبت برون آید با منظر من ز سر این مخبر
هرچه داری در نظر بت آن بود بت پرستی مر ترا لابد بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم