خورشت قیمه یا خورشت لپه یکی از غذاهای محبوب در آشپزی ایرانی است. این خورش در بین ایرانیها و عراقیها طرفداران زیادی دارد و برای تهیه آن از موادی مانند پیاز سرخشده، رب گوجهفرنگی، لپه، گوشت قرمز، سیبزمینی سرخشده و لیمو خشک (لیمو عمانی) به عنوان طعمدهنده استفاده میشود. در اواخر پخت، معمولاً ادویه دارچین به آن اضافه میشود و برای ایجاد عطر و طعم ویژه، میتوان از هل و گلاب نیز استفاده کرد. این خورش معمولاً با چلو (برنج سفید) سرو میشود. همچنین، در برخی مناسبتهای مذهبی در ایران مانند ماه محرم، این غذا به عنوان نذری تهیه و توزیع میگردد. خورشت قیمه دارای انواع مختلفی است، از جمله نثار، بادمجان، قیمه مرغ، قیمه آلاچیق و غیره. قدمت دقیق این خوراک مشخص نیست. بر اساس فرهنگ دهخدا، این واژه از زبان ترکی گرفته شده و به معنای گوشت تکهشده است. شاردن، که در دوره صفوی به ایران سفر کرده، از این خورش نام برده است. همچنین، نادر میرزا قاجار این خورش را شاه خورشها مینامد و معتقد است که این غذا یادگاری از دوران ساسانیان است.
قیمه
لغت نامه دهخدا
- قیمه سرموری؛ نوعی از قیمه که بسیار خرد و باریک کنند. ( آنندراج ):
گر بزلف عنبرین دل گاه گاهم میکشد
قیمه سرموری آن خط سیاهم میکشد.محسن تأثیر ( از آنندراج ).دلم از حلقه زلفش ننهد پای برون
گر کشد قیمه سرموریش آن خط سیاه.عبدالغنی قبول ( از آنندراج ).- قیمه شوربا؛ نوعی از شوربا.( آنندراج ).
- قیمه و قرمه ( قورمه ) کردن؛ بقصد کشت کسی را زدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. گوشت خردکرده.
* قیمه کردن: [عامیانه، مجاز] ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - گوشت ریز ریز کرده یا چرخ شدن ۲ - خورشی که با گوشت خرد کرده تهیه کنند. طرز تهیه: یک کیلو گوشت ریز را خرد و یا از چرخ رد کنند. ابتدا قدری پیاز در روغن سرخ نمایند و پیاز را بیرون آورده گوشت را در همان روغن سرخ کنند. سپس ۳٠٠ گرم لپه را تفت داده در آب دخل کنند و آنگاه نمک و ادویه و پیازهای سرخ شده را رد آن ریزند. و چون پخته شود ممکن است آب گوجه فرنگی هم به آن اضافه کنند و یا اگر خواهند سیب زمینی بریزند. سیب زمینی را پس از خلال یا خرد کردن سرخ کرده نزدیک برداشتن خورش در آن می ریزند. بعضی به عنوان ترشی غوره در قیمه کنند یا چند دانه لیمو عمانی خشک را سوراخ کرده در قیمه اندازند. یا قیمه سر موری. نوعی از قیمه که بسیار خرد و باریک کنند: گر بزلف عنبرین دل گاه گاهم می کشد قیمه سر موری آخ خط سیاهم می کشد. یا قیمه شوربا. نوعی شورباست. یا قیمه و قرمه ( قورمه ) کردن. به قصد کشت کسی را زدن.
ارز هر چیزی. بهائ در برابر کالا یا ثبات و دوام بر چیزی.
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
قوم (۶۶۰ بار)
«قیّمة» از مادّه «قیام» به معنای صاف و مستقیم است، یا محکم و پابرجا، یا ارزشمند و پربها، و یا همه این مفاهیم در آن جمع است.
ویکی واژه
جمله سازی با قیمه
در زمانی که بود چشم تو سرخ از سبزی صحن ماهیچه بر قیمه چه حالی دارد
چو نیمی از شب بگذشت سفره آوردند که اندر آن خورش قیمه بود و ته چین بود
صحن بغرای پر ز قیمه صباح هست چون مرهم دل افگار