قیم فردی است که مسئولیت مدیریت امور مالی و گاهی غیرمالی محجور را بر عهده دارد. از جمله شرایط لازم برای قیم این است که خود محجور یا ورشکسته نباشد، به جرایمی مانند کلاهبرداری محکوم نشده باشد و همچنین به فساد اخلاقی شناخته شده نباشد. بر اساس قانون مدنی، افرادی که به اصطلاح محجور شناخته میشوند، به این معنا که قادر به مدیریت امور مالی یا انجام فعالیتهای غیرمالی خود نیستند، نیازمند فردی هستند که در این زمینهها به آنها یاری رساند. این افراد محجور به سه گروه تقسیم میشوند: صغار، اشخاص غیررشید و مجانین. به عنوان مثال، صغیر به فردی اطلاق میشود که به سن بلوغ نرسیده است، در حالی که غیررشید یا سفیه به افرادی گفته میشود که به دلیل عدم توانایی عقلانی، نمیتوانند به درستی امور خود را مدیریت کنند. همچنین، مجنون یا دیوانه نیز در این دسته قرار میگیرد. طبق قانون مدنی، از آنجا که وی مسئولیت مدیریت امور و اموال شخص محجور را بر عهده دارد، لازم است که شرایط خاصی را دارا باشد تا بتواند این وظایف را به نحو احسن انجام دهد. بر اساس ماده 1192 قانون مدنی، در صورتی که محجور مسلمان باشد، تعیین غیر مسلمان برای او مجاز نیست. همچنین، طبق ماده 1231 قانون مدنی، برخی افراد نمیتوانند به عنوان قیم برای محجور انتخاب شوند.
قیم
لغت نامه دهخدا
- قیم المراءة؛ زوج المراءة. ( اقرب الموارد ). || پادشاه. || رئیس. ( ناظم الاطباء ). || راست. معتدل. ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). راست و درست. ( ناظم الاطباء ): دین قیم.
قیم. [ ق ُی ْ ی َ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ قائم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به قائم شود.
قیم. [ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ قَومة. ( منتهی الارب ). رجوع به قومة شود. || ج ِ قیمة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). قیمت ها و ارزش ها. رجوع به قیمة شود. || ج ِ قامة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قامة شود.
قیم. [ ق َی ْ ی ِ ] ( اِخ ) لقب علی مردانخان بختیاری است. پس از مرگ نادرشاه، علی مردانخان بختیاری به لقب قیم [ 1161 تا 1163 هَ. ق. ] ملقب گشت. ( سکه های شاهان ایران تألیف استوارت پول چ 1887 صص 53 - 55 و سازمان اداری حکومت صفوی حاشیه ص 82 ) ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [عامیانه] متولی امر و عهده دار آن.
۳. [قدیمی] متولی وقف.
۴. (صفت ) [قدیمی] راست و معتدل.
= قیمت
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع قیمت ( قیمه ) قیمتها ارزشها.
لقب علی مردانخان بختیاری است
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:قیمومت
دانشنامه اسلامی
«الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا × قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ...»؛ ستایش خدایی را که این کتاب (آسمانی) را بر بنده خود فروفرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد؛ (کتابی) راست و درست، تا (گناهکاران را) از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد. (سوره کهف/1-2)
در این آیه «قیّماً» صفت «الکتاب» است و با فاصله آمده و در اصل «نزل علی عبده الکتاب قیّماً» بوده است. علامه طباطبایی می فرماید: چون قرآن مشتمل بر دین قیّم است - دینی که مصالح دنیوی و اخروی انسان را تأمین کرده است؛ چنان که خود می گوید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ»؛ (سوره روم/43) - آن را به صفت «قیّم» وصف کرده اند.
برخی گفته اند قرآن را «قیّم» گفته اند؛ چون مستقیم و معتدل است و هیچ گونه افراط و تفریط، اختلاف، تناقض، تفاوت و کژی در آن وجود ندارد.
ویکی واژه
راست، معتدل.
متولی وقف.
آن که عهده دار سرپرستی کودکی یتیم
دلاک، کیسه کش.
جملاتی از کلمه قیم
ای مقیمانه درین دیر دو در کرده مقام خیز کاین راهگذر خانه نگردد هرگز
چه نسبت شکر را به مرجان دوست چه قیمت گهر را به دندان یار
بود جانی قیمت هر تای نان نان همیگفتند و میدادند جان