قماش

قماش

این کلمه در زبان فارسی معانی متنوعی دارد که عبارتند از:

معنی اصلی پارچه نخی: قماش در زبان فارسی به پارچه‌ای اشاره دارد که عمدتاً از الیاف نخی ساخته شده است. این پارچه نرم و راحت است و در تولید لباس‌ها و منسوجات مختلف به عنوان یکی از مواد اصلی شناخته می‌شود و به دلیل خصوصیات خاص خود مانند تنفس‌پذیری و راحتی، محبوبیت زیادی دارد.

معنی مجازی نوع یا جنس: در این کاربرد، قماش به طور کنایی می‌تواند برای توصیف ویژگی‌های خاص شخصیت افراد به کار رود. به عنوان مثال، در توصیف یک فرد می‌توان گفت قماش او از نوع خاصی است، به معنای اینکه او ویژگی‌های خاصی دارد که او را از دیگران متمایز می‌کند.

رخت و اسباب خانه: این واژه همچنین به مجموعه‌ای از اشیاء، رخت‌ها و متاع‌هایی که در خانه استفاده می‌شوند اشاره دارد. این واژه می‌تواند شامل انواع لوازم منزل، پارچه‌ها و وسایلی که در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می‌گیرند باشد.

خرده ریز از هر چیزی: در این کاربرد، قماش به خرده‌ریزها و قطعات کوچک از هر چیزی اشاره دارد. این مفهوم می‌تواند به اشیاء، مواد یا حتی ایده‌های ناچیز و جزئی اشاره کند که به‌طور کلی ارزش کمتری دارند.

لغت نامه دهخدا

قماش. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قَمش. ( اقرب الموارد ). رجوع به قمش شود. متاع از هر جنس و از هر جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کالای خانه. ( مهذب الاسماء ). کالا. ( تفلیسی ). خرده خانه. ( مهذب الاسماء ).
- قماش البیت؛ متاع بیت. ( اقرب الموارد ). || رخت خانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ردی و هیچکاره از هر چیزی. ( منتهی الارب ). || مردم فرومایه ناکس. ( منتهی الارب )( آنندراج ). ما علی وجه الارض من فتات الاشیاء حتی یقال لرذالة الناس قماش. ( اقرب الموارد ). ج، اَقمِشَه. ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). || جوهر و صفت. ( غیاث اللغات از منتخب و کشف و صراح و مؤید و لطایف ).
قماش. [ ق َم ْ ما ]( ع ص ) کسی که امتعه را می خرد. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع. ] (اِ. )۱ - خرده ریز از هر چیزی. ۲ - رخت، کالا، اسباب خانه. ۳ - در فارسی، پارچه، پارچة نخی.

فرهنگ عمید

۱. پارچۀ نخی.
۲. [مجاز] نوع، جنس.
۳. [قدیمی] رخت، متاع، و اسباب خانه.
۴. [قدیمی] خرده ریزه هایی که از روی زمین جمع می کنند.

فرهنگ فارسی

خرده ریزه چیزی، خرده ریزه هایی که اززمین جمع کنند، رخت ومتاع واسباب خانه، درفارسی به معنی پارچه نخی
۱ - اسباب و امتعه خانه اثاثه رخت ۲ - اسباب و اثاثه ( مطلقا ): قطاع الطریق اسبان و قماش برده بودند ۳ - پارچه ۴ - خرده ریزهایی که از روی زین برچینند جمع: اقمشه قماشات ۵ - ناچیز فرومایه: که حکیمان جهانند درختان خدای اگر این همه خار و خسانند و قماش.

ویکی واژه

خرده ریز از هر چیزی.
رخت، کالا، اسباب خانه.
در فارسی، پارچه، پارچة نخی.

جمله سازی با قماش

بنهایت نرسانید بدایات قماش گرچه گز درره او پیک قدم فرسا بود
به یک جرعه ای، ساقیا، جمله زهدم کزین بیشتر می نیرزد قماشم
دو عالم گفتی ارزد ژنده فقر چنین ارزان منه نرخ قماشم
در خوش قماشی از بر رو دست برده ام باریک شو مشاهده کن تار و پود را
که هر کاسد قماشی نیست لایق لیوسف ماله فی الکون ثانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال کارت فال کارت فال مکعب فال مکعب فال چای فال چای