قله

قله

قله، ستیغ یا چکاد به بالاترین نقطه یک کوه اطلاق می‌شود. به عبارت دیگر، چکاد نقطه‌ای است که ارتفاع آن از تمامی نقاط اطرافش بیشتر است. بلندترین چکاد ایران، قله دماوند است و پس از آن، علم کوه و سبلان به ترتیب در رده‌های دوم و سوم قرار دارند. در سطح جهانی، بلندترین آن، قله اورست است و بلندترین در منظومه شمسی، کوه المپوس در مریخ به شمار می‌آید. همچنین،K2 با ارتفاع 8611 متر به عنوان دشوارترین قله برای صعود شناخته می‌شود.

لغت نامه دهخدا

قله. [ ق َ ل َه ْ ] ( ع مص ) چرکین اندام و زرد شدن آن و داغ داغ شدن پوست از بسیاری ادرفن. || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوست ازسختی و خشکی. و فعل آن از سمع است. ( منتهی الارب ).
قله. [ ق ُ ل َ ] ( اِ ) نوعی از انگور. || اسبی که رنگش به زردی مایل باشد. ( برهان ).
قله. [ ق ُل ْ ل َ ] ( اِ ) نوعی از رنگهای اسب. ( آنندراج ) ( بهار عجم ):
کمیت قله نژاد آنکه داغ جم دارد
سبک درآر بمیدان و گرم گردانش.خواجه سلمان ( از آنندراج ) ( بهار عجم ).رجوع به قُلَه شود.

فرهنگ معین

(قُ لَّ ) (اِ. ) اسبی که رنگش به زردی مایل باشد.
(قُ لُِ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - بالاترین بخش کوه. ۲ - بالای هر چیزی. ج. قلل.
( ~. ) (اِ. ) سبوی بزرگ.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] بلندترین نقطه چیزی.
۲. (زمین شناسی ) سر کوه.
۳. [مجاز] سبو، کوزه، کوزۀ بزرگ یا کوچک.

فرهنگ فارسی

بلندترین نقطه چیزی، سرکوه
( اسم ) سرکوه چکاد تیغ.
الک دولک دودله و آن چوبی است که اطفال بدان بازی کنند.

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم دارویی] ← اوج

ویکی واژه

رأس کوه یا تپه، بالاترین بخش کوه. سنگ بزرگ و یک تکه که از کوه جدا شده باشد.
(جانوری): اسبی که رنگش مایل به زردی باشد.
واحد اندازه‌گیری آب روان در بعضی نواحی ایران.
سبوی بزرگ.
قله

جملاتی از کلمه قله

بن مقله بر بمقله کشد از جان آن خامه سیاه شبه گون را
عشق همان قدس دان قله سر نشیمنش تا به سر که درفتد ظل همای چون تویی
عقلها را از پریشان زیستن نبود گزیر اندر آن مجلس که زلف او پریشانی کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم