قصور

قصور به معنای کوتاهی، نقص، یا عدم انجام وظیفه‌ای است که بر عهده فرد یا نهادی بوده است. به عبارت دیگر، زمانی که فرد یا نهادی در انجام کاری که باید انجام دهد، کوتاهی یا غفلت می‌کند، می‌توان گفت که قصور رخ داده است.

در حقوق: به معنای عدم انجام وظیفه یا مسئولیتی است که فرد یا نهادی بر عهده دارد و این عدم انجام می‌تواند منجر به خسارت یا ضرر به شخص یا اشخاص دیگر شود. به عبارت دیگر، این اصطلاح به نوعی کوتاهی یا بی‌توجهی در انجام امور قانونی یا اخلاقی اشاره دارد. به عنوان مثال، در مواردی که پزشک در ارائه خدمات درمانی به بیمار کوتاهی کند و باعث آسیب به بیمار شود، ممکن است به عنوان قصور پزشکی شناخته شود.

در زندگی روزمره: به معنای عدم توجه به مسئولیت‌ها یا وظایف روزمره است. برای مثال، اگر کسی در انجام کارهای خانه یا وظایف شغلی خود کوتاهی کند، می‌توان گفت که در آن زمینه قصور داشته است.

لغت نامه دهخدا

قصور. [ ق ُ ] ( ع مص ) بازایستادن و فروماندن و عاجز گردیدن. گویند: قصر عن الامر قصوراً؛ انتهی و کف عنه مع العجز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کوتاه بودن.کوتاه آمدن، و این در مقابل تقصیر است:
حاش اگر امسال ز حج وامانم
نه قصور من و تقصیر تو حاشا شنوند.خاقانی.حور خطا گفتم اگر خواندمت
عفو کن از بنده قصور ای صنم.سعدی.قصر السهم عن الهدف؛ لم یبلغه. ( اقرب الموارد ). || آرمیدن. فرونشستن. گویند: قصر عنی الوجع قصوراً؛ سکن. || نمو کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قصر الطعام؛ نمی. ( اقرب الموارد ). || گران گردیدن. کم شدن. || ارزان شدن. از اضداد است. ( از اقرب الموارد ) ( ازمنتهی الارب ). || تنگ کردن: قصر قید البعیر؛ ضیقه. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) ج ِ قصر.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ):
چند رفتند از این قصور بلند
در هنر برتر از تو سوی قبور.ناصرخسرو.
قصور. [ ق ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نازلو از بخش حومه شهرستان ارومیه در 6000 گزی شمال ارومیه و 2000 گزی خاور شوسه ارومیه به سلماس. موقع جغرافیائی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است. سکنه آن 191 تن است. آب آن از قنات و رود شهرچایی و محصول آن غلات و کشمش و توتون و چغندر و حبوبات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ. قصر، کاخ ها.
( ~. ) [ ع. ] (مص ل. ) ۱ - کوتاهی کردن. ۲ - از کاری باز ایستادن.

فرهنگ عمید

۱. از کاری بازایستادن.
۲. واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی.
۳. کوتاهی کردن.
= قَصْر

فرهنگ فارسی

ازکاری بازایستادن، کوتاهی کردن، واگذاشتن کاری ازروی عجزودرماندگی، جمع قصر
۱ - ( مصدر ) درمانده شدن سست گستن ۲ - باز ایستادن ( در کار ) ۳ - ( اسم ) درماندگی سستی ۴ - کوتاهی: و در مدتی نزدیک بانقصان حالت و قصور مراسم خدمت از مقربان حضرت خویش گردایند. ۵ - خطا گناه: صحبت حور نخواهم که بود عین قصور با خیال تو اگر با دگری پردازم. ( حافظ ۲۳٠ ) توضیح بعضی بین قصور و تقصیر فرق گذاشته اند قصور به خطایی که از روی سهو سر زند اطلاق می شود تقصیر بخطای عمومی: و هر کس که از مصنوع بر صانع استدلال نمی گیرد از قصور عقل نیست بلکه از تقصیر ناظرست.
دهی از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان رضائیه و در ۶٠٠٠ گزی شمال رضائیه و ۲٠٠٠ گزی خاور شوسه رضائیه بشاهپور قرار دارد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است.

جملاتی از کلمه قصور

کو ز درک حکمت افعال خضر بر قصور و عجز خود آمد مقر
آل سفیان در قصور زر نگار در نظاره سویشان از هر کنار
تا می توان حزین، بسرا حرف عشق را زاهد اگر کنایه نفهمد، قصور نیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم