قصر

قصر به معنای کوتاه کردن، یک اصطلاح در علم عروض است. این زحاف به افتادن ساکن سببی اشاره دارد که در آخرین جزو رکن قرار دارد و متحرک قبل از آن ساکن می‌شود. همچنین به معنای خانه‌ای با پی‌ریزی محکم و بنای بلند است. صَّرْحَ به معنای برج بلند و حیاط قصر است. این واژه به هر بنایی که بلند و مشرف بر سایر بناها باشد، اطلاق می‌شود و همچنین به محلی اشاره دارد که سقف ندارد و به نوعی تخت شده است.

لغت نامه دهخدا

قصر. [ ق َ ] ( ع اِ ) هیزم خشک بسیار ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )، یا عام است. ( منتهی الارب ). || خانه، یا هر خانه از سنگ برآورده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کاخ. کوشک. ( منتهی الارب ). آنچه استوار و بلند باشد از خانه ها. ( اقرب الموارد ).ج، قصور. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع. ] (اِ. ) کوتاهی، سستی.
( ~. ) [ ع. ] (اِ. ) کاخ، کوشک. ج. قصور.
(قَ صَ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) کوتاه بودن. ۲ - (اِمص. ) کوتاهی، مق. طول، درازی.

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) خواندن نماز چهاررکعتی به صورت دورکعتی در سفر.
۲. (اسم ) [جمع: قُصُور] خانۀ بسیار مجلل، کاخ، کوشک.
۳. (ادبی ) در عروض، اسقاط حرف ساکن از سبب خفیف آخر رکن و ساکن کردن ماقبل آن چنان که از فاعلاتن فاعلات باقی بماند و نقل به فاعلان شود.
۴. [قدیمی] بازداشتن.
۵. [قدیمی] کوتاه کردن.
۱. کوتاه بودن.
۲. کوتاهی.

فرهنگ فارسی

کوتاه کردن، با داشتن، نمازچهاررکعتی رادورکعت خواندن درسفر، کاخ، کوشک
( اسم ) کوشک کاخ شاهی: و از آنجا بباغ قرا توپه در قصر جهان نما نزول فرمود. جمع: قصور. یا قصر سما. کوشک آسمان: چون بنای ظلم از دالی عدلش شد خراب تا بود قصر سما عین الملک باد. یا قصر دوازده دری. آسمان هشتم فلک البروج ( به مناسبت دوازده برج ).
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد در ۱۲ هزار گزی جنوب باختری فریمان و ۱٠ هزار گزی جنوب شوسه عمومی مشهد فریمان واقع و جلگه و معتدل است.

دانشنامه عمومی

قصر (استان بجایه). قصر ( به عربی: القصر ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان بجایه واقع شده است. 
قصر (بربر). قصر اصطلاحی در آفریقای شمالی برای اشاره به «قلعهٔ بربر» است که احتمالاً از واژهٔ لاتین کاستروم وام گرفته شده است. این اصطلاح به طور کلی به روستای محصور بربر اشاره دارد.
قصر (رمان). قصر ( به آلمانی: Das Schloss ) رمانی است که توسط فرانتس کافکا، نویسندهٔ اهل چکسلواکی نوشته شده است. این رمان هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار بزرگترین کار فرانتس کافکا به شمار می آید. این رمان که مثل سایر آثار کافکا به زبان آلمانی نوشته شده است، رمانی است ناتمام که مرگ زودهنگام او در چهل و یک سالگی ( ۱۹۲۴ ) به او این فرصت را نداد تا آن را به پایان برساند.

دانشنامه آزاد فارسی

قصر (عروض). قَصْر (عروض)
(در لغت به معنای کوتاه کردن) اصطلاحی در عروض. از زحاف های عروضی، و آن افتادنِ ساکن سببی است که آخرین جزو رکن باشد و متحرک پیش از آن ساکن گردد؛ چنان که «ن» از «مفاعیلن» بیفتد و «مفاعیل» بماند، یا «ن» از فاعلاتن بیفتد و به جای «فاعلاتُ» باقی مانده، «فاعلان» بگذارند، یا «ن» از «مستفعلن» بیفتد و به جای «مستفعلُ» باقی مانده، «مفعولُ» بگذارند. رکن تحت زحاف قصر را مقصور نامند.
قصر (کتاب). قَصر (کتاب)(Das Schloss)
رمانی معروف از فرانتس کافکا، منتشرشده به آلمانی در ۱۹۲۶. این رمان که دو سال پس از مرگ کافکا انتشار یافت، مانند دیگر آثار او که از تضادهای طنز مأیوسانه اش سرچشمه می گیرد، پیوندی است میان کوچکی بی نهایت نماد و عظمت بی پایان واقعیتِ نمادین شده؛ میان ساختار دقیق شکل و طنین های موزونی که تصاویر در ذهن خواننده ایجاد می کند، و مبارزۀ میان انسان و خدا و انسان و جامعه. مساحی به نام ک. شبی به دهکده ای گام می نهد که یک کنت مرموز و افسانه ای در قصری بزرگ بر فراز تپه ای بر آن حکومت می کند. ک. درصدد است تا برای پرداختن به شغلش برای همیشه در املاک کنت بماند، اما مشکلاتی بیش از حد انتظارش پدید می آید. قصر در نظر ک. به تدریج به مقر دیوان سالاری هولناکی تبدیل می شود که اربابان و کارمندان عالی رتبه با سلسله مراتبی در آن جا حضور دارند و برپایۀ قوانینی که اغلب توهین به اخلاق و عقل بشری است، بر دهکده حکم می رانند. از آن جا که این اوضاع برای مردم دهکده طبیعی و منطقی است، ک. را طرد و از او حذر می کنند، اما او همچنان به قصر نظر دارد. حتی معشوقه اش فریدا او را ترک می کند یعنی تنها کسی که توانسته بود در دهکده اغوایش کند. سرانجام در دَم آخر زندگی و در حضور مردم دهکده رأی قصر را می شنود که به او اجازه داده اند در دهکده بماند و کار کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَصْرِ: قصر - خانهای که دارای پی ریزی محکم و بنایی بلند باشد
معنی صَّرْحَ: برج بلند - قصر - حیاط قصر (قصر و هر بنایی است بلند و مشرف بر سایر بناها، و نیز به معنای محلی است که آن را تخت کرده باشند و سقف هم نداشته باشد )
معنی قُصُوراً: قصرها(جمع قصر به معنی خانهای که دارای پی ریزی محکم و بنایی بلند باشد)
ریشه کلمه:
قصر (۱۱ بار)
[ویکی فقه] قصر (ابهام زدایی). واژه قصر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • قصر (علم معانی)، قصر یا فروگرفت بابی از علم معانی، در معانی «حصر»، «تخصیص» و «اختصاص»• قصر (تجوید)، کشش حرف مد به اندازه دو حرکت یا یک الف• غیب و قصر، به ضم قاف و تشدید و فتح صاد، به معنای فرد غایب و ممنوع از تصرّف در مال• قصر، قصر یا شکسته، در اصطلاح نماز مسافر، به کار رفته در معنای خواندن نمازهای چهاررکعتی به صورت دورکعتی در سفر• قصر، قصر، کاخ، کوشگ و ارگ، محل اقامت خانواده سلطنتی و مقامات دولتی در گذشته و حال
...
[ویکی فقه] قصر (تجوید). قصر (تجوید)، کشش حرف مد به اندازه دو حرکت یا یک الف را می گویند.
«قصر» یعنی کوتاهی یا کوتاه کردن. در علم تجوید «قصر» از مراتب و مقادیر مد به شمار می آید.قصر کمترین مقدار کشش است؛ یعنی در حالت قصر، حرف مد به اندازه دو حرکت یا یک الف یا به اندازه باز کردن یک انگشت دست به شکل معمول، کشیده می شود. برخی قصر را همان مد طبیعی دانسته اند. اگر مد را به گونه ای تعریف کنیم که شامل مد طبیعی نشود، نمی توان قصر را از مقادیر آن دانست.

ویکی واژه

کوتاهی، سستی.
کوتاه بودن.
کوتاهی، م
طول، درازی.
کاخ، کوشک.
قصور.

جملاتی از کلمه قصر

گفتم آخر قصر سلطان جان ماست جان نمود این قصر یا سلطان نمود
پیش قصری رسید و در نگرید صورت دختر اتابک دید
افتد اگر ز روزن قصرت بماه عکس از ماه کسب نور کند دیگر آفتاب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم