تفجر

کلمه «تفجّر» در زبان فارسی و عربی چند معنای نزدیک به هم دارد. یکی از معنای اصلی آن روان شدن یا جریان پیدا کردن چیزی است، مخصوصاً آب. به این معنی، وقتی گفته می‌شود «آب از چشمه تفجّر کرد»، یعنی آب به صورت طبیعی و جاری از زمین بیرون آمد.

معنای دوم تفجّر به نور و زمان مربوط است. در متون قدیمی عربی و فارسی، «تفجّر» برای روشن شدن صبح یا دمیدن سپیده‌دم هم به کار رفته است. این معنا از ریشه «فجر» آمده که به معنای شکافتن شب و آشکار شدن نور است. بنابراین، صبحگاه را می‌توان به صورت استعاری «تفجّر نور» دانست.

همچنین، «تفجّر» به معنای جوانمردی کردن یا بخشندگی و فداکاری نیز آمده است. این کاربرد بیشتر در ادبیات و متون اخلاقی دیده می‌شود و اشاره به عمل بزرگ و سخاوت‌آمیز یک فرد دارد. به طور کلی، این واژه به معنای جریان یافتن، شکافته شدن و آشکار شدن چیزی است، چه در طبیعت، چه در زمان، و چه در اخلاق و رفتار انسان‌ها.

لغت نامه دهخدا

تفجر. [ ت َ ف َج ْ ج ُ ] ( ع مص ) روشن شدن صبح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روان شدن آب. ( تاج المصادر بیهقی )( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روان گشتن آب. || جوانمردی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ فَ جُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) ۱ - روان شدن. ۲ - دمیدن صبح. ۳ - جوانمردی کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُفَجِّرَ: بجوشانی - روان کنی (از مصدر تفجیر در زمین به معنای شکافتن زمین به منظور بیرون کردن آبهای آن است)
معنی تَفْجُرَ: تا بجوشانی - تا روان کنی
ریشه کلمه:
فجر (۲۴ بار)
«فُجُور و تَفْجِیْر» به معنای شکافتن است اعم از شکافتن زمین به وسیله چشمه ها، و یا شکافتن افق به وسیله نور صبحگاهان، (البته تفجیر مبالغه بیشتری نسبت به فجور را می رساند).
«فُجُور» از مادّه «فجر» چنان که قبلاً هم اشاره کرده ایم، به معنای شکافتن وسیع است، و از آنجا که سپیده صبح، پرده شب را می شکافد به آن «فجر» گفته شده. و نیز از آنجا که ارتکاب گناهان، پرده دیانت را می شکافد به آن «فجور» اطلاق شده. البته، منظور از «فجور» در سوره «شمس»، همان اسباب و عوامل و طرق آن است.
شکافتن. «فَجَرَ الْقَناةَ: شَقَّهُ» بعضی قید وسعت را به آن اضافه کرده‏اند. گفتند: هرگز به تو ایمان نیاوریم تا از این سرزمین برای ما چشمه‏ای بشکافی. فجر و تفجیر هر دو متعدی‏اند و تفعیل برای مبالغه است. میان آن دو باغ نهری شکافتیم و جاری کردیم. صبح را از آن فجر گویند که شب را می‏شکافد (مفردات). و نماز صبح را بخوان که نماز صبح مشهود است «فجر» در آیه به معنی صبح است خواه به معنی فاعل باشد (شکافنده شب) و خواه به معنی مفعول باشد (شکافته شده). گناه را به قول راغب از آن فجور گویند که پرده دیانت را پاره می‏کند عامل آن فاجر است. جمع آن در قرآن فجر و فجار است.. تفجّر و انفجار: شکافته شدن... به قرینه. به نظر می‏آید که شکافته شدن دریاها به وسیله حرارت و تبخیر خواهد بود رجوع شود به «سجر».

ویکی واژه

روان شدن.
دمیدن صبح.
جوانمردی کردن.

جمله سازی با تفجر

وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ خصّ العرش بالذّکر لانه اعظم خلق اللَّه تعالی فیدخل فیه الاصغر، و العرش عند العرب سریر الملک. و فی الخبر الصحیح ان الجنّة مائة درجة ما بین درجتین کما بین السماء و الارض اعدّها اللَّه للمجاهدین فی سبیل اللَّه فاذا سألتم اللَّه فسئلوه الفردوس فانه وسط الجنّة و اعلی الجنّة و منها تفجر انهار الجنّة و فوقه عرش الرحمن تبارک و تعالی.
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلالٍ وَ عُیُونٍ ای ظلال اشجار الجنّة و عیون تفجر منها انهار الجنّة.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ددی
ددی
نقض
نقض
گودوخ
گودوخ
داشاق
داشاق