فرمان گزار

لغت نامه دهخدا

فرمان گزار.[ ف َ گ ُ ] ( نف مرکب ) اجراکننده فرمان:
بدندش سه سالار فرمان گزار
یکی را سپرد از یلان صدهزار.اسدی.رجوع به فرمان گذار شود.

فرهنگ معین

( ~. گُ ) (ص مف. ) فرمان پذیر.

فرهنگ عمید

فرمان گزارنده، اجراکنندۀ فرمان، مطیع.

فرهنگ فارسی

( صفت ) اجرا کننده فرمان فرمان پذیر.
فرمان گزارنده، اجراکننده فرمان

ویکی واژه

فرمان پذیر.

جمله سازی با فرمان گزار

دیده بینای مطلق در میان خلق و حق از همه خلقش گزیر و بر همه فرمان گزار
نگین خاتم فرمان گزار او دارد همان خواص که در خاتم سلیمان لعل
قضا و قدر بهر فرمان گزاری زنندش همی بوسه بر خاک مقدم
چو فرصت نگهداری و وقت کار غرض حاصل آید ز فرمان گزار