فراموش کردن

لغت نامه دهخدا

فراموش کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از یاد دادن. از یاد بردن. فرامش کردن. مقابل به یاد آوردن. ( یادداشت به خط مؤلف ):
گر فراموش کرد خواجه مرا
خویشتن را به رقعه دادم یاد.شهید بلخی.من فراموش نکردستم و نی خواهم کرد
آن تبوک جو و آن ناوه اشنان تو را.منجیک.کنون داستانی ز نو گوش کن
غم و رنج گیتی فراموش کن.فردوسی.فراموش کردی مگر کار اوی ؟
که آزرده گشتی ز تیمار اوی.فردوسی.فراموش کردی تو رزم سران ؟
که بازآمدی با سپاهی گران.فردوسی.چنین است آدم بی رای و بیهوش
کند سختی و شادی را فراموش.فخرالدین اسعد.ای خفته همه عمر شده خیره ومدهوش
وز عمر جهان بهره خود کرده فراموش.ناصرخسرو.بهره خویشتن از عمر فراموش مکن
رهگذارت به حساب است نگه دار حسیب.ناصرخسرو.دادم همه ننگ و نام بر باد
کردم همه نیک و بد فراموش.عطار.یکی از پادشاهان پارسایی را دید، گفت: هیچت از ما یاد می آید؟ گفت: بلی، هرگاه که خدای را فراموش کنم. ( گلستان ).
می ِ صِرف ِ وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد.سعدی.چنان قحطسالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق.سعدی. || فراموش گردانیدن. از یاد کسی بردن. از خاطر بردن:
شربتی تلخ تر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا.سعدی.- از دل فراموش کردن؛ از دل بیرون کردن. از یاد بردن:
جم اندیشه از دل فراموش کرد
سه جام می از پیش نان نوش کرد.اسدی.و رجوع به فراموش شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن ٠

ویکی واژه

از یاد بردن، از خاطر بردن. هنوز بعد از سال‌ها هیچکس او را فراموش نکرده است. (میرصادقی)

جمله سازی با فراموش کردن

پس بدین وجه مشغله های دنیا بسیار شد و در هم پیوست و خلق در میان آن خویشتن را گم کردند و ندانستند که اصل و اول این همه سه چیز بیش نبود طعام و لباس و مسکن این همه برای این سه و برای تن می باید و تن برای دل می باید تا مرکب وی باشد و دل برای حق، عزوجل، می باید پس خود را و حق را فراموش کردند، مانند حاجی که خود را و کعبه را و سفر را فراموش کند و همه روزگار خویش با تعهد اشتر آورد.
اما یکتا دانستن در خدمتست، و در معاملتست، و در همتست. اما در خدمت ترک ریاست، و رعایت اخلاص، و ضبط خاطر. اما در معاملت تصفیت سرشت، و تحقیق ذکر، و دوام اعتماد. و اما در همت کم کردن هر چه جز از وی، و فراموش کردن هر چه جز از وی، و بازرستن به آزادی دل از هر چه جز از وی.
داستان فیلم در مورد پسری( آرون ) است که بعد از مدتها دوری از خانه خود با شنیدن خبر مرگ پدرش به خانه میگرد تا هم مادرش از تنهایی در بیاید و هم در فراموش کردن این غم بزرگ کمکش کند به همین دلیل تصمیم میگیرد که هر وسیله‌ای که مربوط به پدرش است را از جلوی چشم بردارد تا اینکه در میان وسایل چشمش به یک ابزار مرموز می‌افتاد که به مرور زمان باعث رخداد اتفاقات ترسناک و مرموزی در خانه میشود و…
فرمان آمد که یا سیّد! وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ. این بندگان ما که عهد ما فراموش کردند، و بغیری مشغول گشته، با یاد ایشان ده آن روز که روح پاک ایشان با ما عهد دوستی می‌بست، و دیده اشتیاق ایشان را این توتیا می‌کشیدیم که: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟
اینها و سایر عوامل باعث فراموش کردن بازخورد دادن توسط درمانگر می‌شود در حالی که بازخورد بخش بزرگی از فرایند ارزیابی است. بازخورد یک مباحثه فکری با مراجع دربارهٔ اینکه نتایج چه هستند، چه معنایی دارند و چه معنایی ندارند است.