فرا بریدن

لغت نامه دهخدا

فرابریدن. [ ف َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) به پایان رساندن و سر چیزی را با دقت هم آوردن: [ امیر مسعود ] امیدهای فراوان داد و آن حدیث فرابرید. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ معین

( ~. بُ دَ ) (مص م. ) ۱ - به پایان رساندن. ۲ - مسکوت گذاشتن مطلب یا کاری.

فرهنگ فارسی

۱ - بپایان رساندن ۲ - مسکوت گذاشتن مطلب یا کاری.

ویکی واژه

به پایان رساندن.
مسکوت گذاشتن مطلب یا کا

جمله سازی با فرا بریدن

گفت: نشان توحید چیست؟ گفت: آنچه بود هست کردن و آنچه پس از آن آوردند بیفگندن، و از خاندان هجرت کردن، و از کسان خویش، فرا بریدن.