کلمه غمگین به حالتی از احساسات اشاره دارد که شامل ناراحتی، اندوه و پریشانی میشود. افرادی که در این حالت قرار دارند، معمولاً با عمق خاصی از ناراحتی روبرو هستند که میتواند ناشی از وقایع ناگوار زندگی یا مشکلات درونی خودشان باشد. این احساسات ممکن است به دلایل مختلفی بروز کنند، از جمله از دست دادن عزیزان، ناکامی در اهداف و یا حتی احساس تنهایی. در واقع، غمگینی میتواند بازتابی از حجم بالای فشارهای عاطفی و روحی باشد که فرد در زندگی خود تجربه کرده است. شناخت و درک این حالت عاطفی میتواند به ما کمک کند تا بهتر با آن مواجه شویم و در تلاش برای بهبود وضعیت خود گام برداریم.
غمگین
لغت نامه دهخدا
همی راند غمگین سوی طیسفون
پر از دردْ دل، دیدگان پر ز خون.فردوسی.همه راه غمگین و دیده پرآب
زبان پر ز نفرین افراسیاب.فردوسی.سپنجی سرای است دنیای دون
بسی چون تو زو رفت غمگین برون.فردوسی ( از لغت فرس اسدی ).قوم ما سخت غمگین، و چیرگی بیشتر مخالفان را بود و ضعف و سستی بر لشکر ما چیره شده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 591 ).
گر مستمند و با دل غمگینم
خیره مکن ملامت چندینم.ناصرخسرو.خرم ترم آنگه بین، کز خوی توام غمگین
کز هرچه کنم تسکین صفرای تو اولیتر.خاقانی.طبع غمگین چه کنم زآنچه گذشت
دل از آنچ آید شادان چه کنم.خاقانی.مراد من چنانست ای هنرمند
که بگشایی دل غمگینم از بند.نظامی.خلق را بر نالش من رحمت آمد چند بار
خود نگویی چند نالد سعدی غمگین من.سعدی ( بدایع ).من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم ماند
که در بهشت نیارد خدای غمگینم.سعدی ( طیبات ).بر بستر هجرانت بینند و نپرسندم
کای سوخته خرمن گو آخر ز چه غمگینم.سعدی ( طیبات ).روزگاری است که سودای بتان دین منست
غم این کار نشاط دل غمگین منست.حافظ.چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است.حافظ.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
infelice
آن که دارای غم است، اندوهگین، مغموم.
جمله سازی با غمگین
چو ویس دلستان را دید غمگین از آب دیدگان تر کرده بالین
ای زتو خرّم دل آباد ما وز تو غمگین خاطر ناشاد ما
چو آید پیش غوغای زمانی مشو غمگین در آن غوغا چه دانی