غلیظ به معنای بزرگ و سطبر است. در اصطلاحات زبانشناسی و لغتنامهها، این واژه به شکل صفاتی مانند ستبر و گنده مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین در مقایسه با واژههای رقیق و باریک، غلیظ به نوعی از ضخامت و استحکام اشاره دارد. به عبارتی، این واژه نشاندهنده ویژگیهایی است که به ماده یا جسمی خاص، حالت سنگینی و استحکام میبخشد. به همین دلیل، غلیظ میتواند مفهومی عمیقتر از صرفاً اندازه یا ابعاد یک شیء داشته باشد و به نوعی از حضور فیزیکی و تأثیر آن بر محیط اشاره کند. در واقع، غلیظ نه تنها به ابعاد بلکه به کیفیت و نوع ساختار نیز مربوط میشود.
غلیظ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. شدید، پررنگ: آرایش غلیظ.
۳. [مجاز] فشرده و انبوه: دود غلیظ.
۴. [عامیانه] با شدت یا وضوح فراوان: لهجهٴ غلیظ، فحش غلیظ.
۵. [قدیمی] خشن و تندخو: مٲمور غلیظ.
فرهنگ فارسی
۱ - گنده کلفت ۲ - ستبر ( در شیر و مانند آن ) پر مایه مقابل رقیق باریک ۳ - درشت خشن دفزک مقابل نرم سلس ۴ - سنگین ناگوار ثقیل دیر گوارد دیر هضم ۵ - تیره: غبار غلیظ ۶ - سخت درشتخو سنگدل جمع: غلاظ.
دانشنامه آزاد فارسی
توصیف محلولی با غلظت نسبتاً بالایی از مادۀ حل شده. این اصطلاح صرفاً جنبه توضیحی دارد و کیفی است. برای اطلاعات دقیق تر لازم است به مقدار مشخص مادۀ حل شده رجوع کرد و نسبت های غلظت را سنجید. نیز ← غلظت
دانشنامه اسلامی
معنی غِلَاظٌ: آنان که خشونت عمل دارند (جمع غلیظ است )
معنی نَضْطَرُّهُمْ: مضطر و ناچارشان میکنیم(عبارت "نَضْطَرُّهُمْ إِلَیٰ عَذَابٍ غَلِیظٍ" یعنی:مضطر و ناچارشان میکنیم تا با پای خود به سوی عذابی غلیظ روان شوند)
معنی صَدِیدٍ: چرک و خون غلیظ و درهمی که حرارتش و بوی گندش اهل دوزخ را عذاب میدهد( در اصل به معنی چرک وخونی است که از رحِم سرازیر شود )
ریشه کلمه:
غلظ (۱۳ بار)
سخت «غَلُظَ الشَّیْءُ:اِشْتَّدِّ وَ قوی و صعب».از شما پیمانی محکم گرفتهاند. «عَذابٌ غَلیظٌ» یعنی عذاب سخت و شدید.. اگر خشن و سنگدل میبودی حتماً از دور تو پراکنده میشدند.. محکم شد و بر ساقههای خود ایستاد.. در شما خشونت و تندی احساس کنند. غلاظ: جمع غلیظ. در آن آتش فرشتگانی است سنگدل (بیرحم) یا تند رفتار و نیرومند «شِداد» جمع شدید به معنی نیرومند است.
ویکی واژه
کلفت، ستبر.
خشن، درشت.
ناگوار، دیره
تیره.
پرمایه، برعکس رقی
جمله سازی با غلیظ
سخنی کش نبود فایده گوید همه وقت که در آن طبع غلیظش نتوان یافت کلال
نور حس با این غلیظی مختفیست چون خفی نبود ضیائی کان صفیست