غاصب

غصب، در جوهر خود، به معنای تصرف عدوانی و غیرقانونی مال یا حقی است که به دیگری تعلق دارد. غاصب، در این تعریف، شخصی است که بدون رضایت و اراده مالک اصلی و برخلاف موازین قانونی و شرعی، اقدام به سلطه بر اموال، دارایی‌ها، یا حتی حقوق معنوی فردی دیگر می‌کند. این عمل نه تنها تجاوز به حقوق مالکانه محسوب می‌شود، بلکه می‌تواند تبعات اخلاقی و اجتماعی عمیقی نیز در پی داشته باشد و بذر بی‌اعتمادی و ناامنی را در جامعه بپاشد.

تصرفی که از آن سخن می‌گوییم، می‌تواند اشکال گوناگونی به خود بگیرد؛ از تصرف فیزیکی بر یک ملک یا مال منقول گرفته تا تصرف در منافع، حقوق، یا حتی اعتباری که به فردی دیگر تعلق دارد. غاصب ممکن است با ترفندهای مختلف، از جمله زور، فریب، یا سوءاستفاده از موقعیت، به هدف خود دست یابد. آنچه در تمامی این موارد مشترک است، فقدان رضایت واقعی و آزادانه مالک و نقض آشکار اصل مالکیت مشروع است که یکی از بنیادی‌ترین اصول در نظام‌های حقوقی و اخلاقی جوامع محسوب می‌شود.

عمل غصب، صرف نظر از نوع و میزان مال یا حق مورد تصرف، پیامدهای حقوقی و قضایی جدی برای غاصب به دنبال دارد. در بسیاری از نظام‌های حقوقی، غاصب ملزم به بازگرداندن عین مال غصب شده و جبران خسارات وارده به مالک است. علاوه بر این، ممکن است مشمول مجازات‌های کیفری نیز قرار گیرد. از منظر اخلاقی و اجتماعی نیز، این عمل نه تنها موجب سلب آسایش و امنیت از مالک می‌شود، بلکه می‌تواند به خدشه‌دار شدن عدالت اجتماعی و ترویج بی‌قانونی در جامعه منجر گردد. از این رو، مقابله با غصب و حمایت از حقوق مالکانه از جمله وظایف اساسی نظام قضایی و نهادهای قانونی است.

لغت نامه دهخدا

غاصب. [ ص ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از غصب. بستم ستاننده. به ستم گیرنده. غصب کننده. گیرنده ملک دیگری به زور: اگر خشم نیافریدی هیچ کس روی ننهادی سوی... عیال و مال خود از غاصبان دور گردانیدن. ( تاریخ بیهقی ).
پس خضر کشتی برای آن شکست
تا که آن کشتی ز غاصب بازرست.مولوی ( مثنوی ).

فرهنگ معین

(ص ) [ ع. ] (اِفا. ) غصب کننده.

فرهنگ عمید

غصب کننده، کسی که مال دیگری را بر خلاف میل و رضای او تصرف کند.

فرهنگ فارسی

غصب کننده، کسی که مال دیگری راخلاف میل ورضای اوتصرف کند
( اسم ) بستم ستاننده غضب کننده گیرنده چیزی به قهر و ظلم جمع: غاصبین.

جمله سازی با غاصب

گوماتای غاصب بد و خوفناک هم از سایه خویشتن داشت باک
آری آری غاصب حق علی شد در جهیم لاجرم بر شیعیان لازم بود عیش مدام
جهان را گشت صاحب بی وراثت چمن را گشت غاصب بی دلایل