عمار

عمار، نامی است که در زبان عربی به معنای فردی با ایمان، بردبار و استوار به کار می‌رود. این نام به ویژه در تاریخ اسلام شناخته شده است و عمار یاسر، یکی از شخصیت‌های بارز در تاریخ اسلام و از یاران نزدیک پیامبر اکرم (ص) به شمار می‌رود. او فرزند یاسر است و در دوران سختی‌هایی که مسلمانان در آن زمان با آن مواجه بودند، از جمله شکنجه و آزار، استقامت و وفاداری خود را نشان داد. همچنین، عمار موصلی، یک چشم‌پزشک عراقی در قرن هجری بود که کتابی به نام المنتخب در زمینه بیماری‌ها، درمان و جراحی چشم نوشت. این اثر به عنوان منبعی معتبر برای پزشکان و نویسندگان بعدی شناخته می‌شود و نشان‌دهنده اهمیت علم و دانش در تاریخ پزشکی اسلامی است. به طور کلی، نام عمار به دلیل ویژگی‌های مثبتش همچون ایمان و استقامت، همواره در یادها باقی مانده و شخصیت‌های مختلفی با این نام در تاریخ اسلام وجود دارند که هرکدام سهمی در پیشبرد علم و دین داشته‌اند.

لغت نامه دهخدا

عمار. [ ع َ ] ( ع مص ) تحیت و تهنیت گفتن. ( از متن اللغة ). رجوع به عَمارة و عِمارة شود. || دیر ماندن و دیر زیستن. ( ازناظم الاطباء ). رجوع به عَمر و عُمر و عَمارة شود. || ( اِ ) آس را گویند که درخت مورد باشد. و بعضی گویند «غار» است، و آن گیاهی که چون بسوزند بوی خوش کند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).آس. و یا هر نوع ریحان. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ). بنک آس. ( تحفه حکیم مؤمن ). بنک الاَّس. ( مخزن الادویه ). || ریحان که بدان مجلس شراب را زینت دهند. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ریحان. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). ریحان که بدان مجلس شراب را زینت دهند و هرگاه کسی داخل آن مجلس شود، اهل مجلس مقداری از این ریحان را به دست گیرند و به وسیله آن، تازه وارد را تحیت گویند. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ). و ایرانیان آن را «میوران » نامند. ( از لسان العرب ). ریحان تزیین مجلس شراب را، که چون تنی درآمدی، از آن بر دست گرفتندی و به آینده درود گفتندی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || تحیت. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || هدیه. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). این معنی فقط در منتهی الارب، و به تبع آن در آنندراج و ناظم الاطباء آمده است و در متن دیگری مذکور نیست. و به نظر می رسد که صاحب منتهی الارب «تحیة» را که یکی از معانی این لغت است، «تحفة» خوانده و آن را به «هدیه » ترجمه کرده است. || هرچه بر سر گذارند،از قبیل: عمامه و کلاه و تاج و غیره. ( از لسان العرب ). آنچه رئیس و بزرگ قوم بر سر نهد، خواه از ریحان باشد و خواه عمامه. ( از تاج العروس ). || تاجهایی از ریحان که ایرانیان بر سر می گذاشتند. ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ). عِمارة. ( لسان العرب ). رجوع به عِمارة شود. اکلیل ریحان که عجم بر سر نهادندی. بساک. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ج ِ عَمارة. رجوع به عَمارة شود.
عمار. [ ع َ ] ( ع اِ )عماری. ( ناظم الاطباء ). عماری را گویند و آن چیزی است دراز شبیه به کجاوه و به عربی هودج خوانند. ( برهان قاطع ). صاحب آنندراج پس از نقل معنی کلمه آنچنان که در برهان آمده است گوید: و به این معنی، با فتح و تشدید نیز آمده [ عَمّار ] لیکن ظاهر آن است که بتخفیف، کنایه از زین و ستام باشد نه عماری:

فرهنگ معین

(عَ مّ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - مرد با ایمان. ۲ - بردبار، باوقار.

فرهنگ اسم ها

اسم: عمار (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی، تاریخی و کهن) (تلفظ: ammār) (فارسی: عَمار) (انگلیسی: ammar)
معنی: با ایمان، بردبار، با وقار، استوار، مرد با ایمان، ثابت و استوار، صاحب حلم و وقار، ( اَعلام ) ) عمار یاسر: یکی از یاران پیامبر اسلام ( ص )، ) عمار موصلی: [قرن هجری] چشم پزشک عراقی، مؤلف کتابی در عربی به نام المنتخب، در بیماریها، درمان و جراحی چشم، که مورد استفاده ی مؤلفان و پزشکان بعدی قرار گرفت، ( در اعلام ) عمار یاسر یکی از یاران پیغمبر اکرم ( ص )، نام پسر یاسر از یاران پیامبر ( ص )

جملاتی از کلمه عمار

نقش فنا در آینه خشت دیده ام هرگز پی عمارت دنیا نمی روم
بیگانه و خویش بهر غارت کردند هجوم در عمارت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم