علوفه، که در زبان انگلیسی با واژه Forage شناخته میشود، به بخشهای رویشی گیاهان، بهویژه برگها و ساقهها، اطلاق میگردد که بهطور مستقیم توسط دامها مصرف میشود. در تاریخچه کشاورزی و دامپروری، این اصطلاح عمدتاً به گیاهانی محدود میشد که دامها بهصورت مستقیم از مراتع چرا میکردند، بقایای محصولات کشاورزی را میخوردند، یا غلات نارس را تغذیه مینمودند. با این حال، در معنای وسیعتر و کاربردی امروزی، واژه علوفه شامل گیاهانی نیز میشود که پس از برداشت (برش) و انتقال، بهمنظور تغذیه دامها مورد استفاده قرار میگیرند؛ نمونههای بارز این دسته، یونجه و سیلو هستند که فرآوری شده و برای نگهداری طولانیمدت و تغذیه در فصول غیرقابل چرا، آماده میشوند.
نقش آن در تغذیه دامها بسیار حیاتی است، زیرا منبع اصلی فیبر، ویتامینها و مواد معدنی مورد نیاز برای رشد، سلامت و بهرهوری دامها محسوب میشود. کیفیت علوفه، که تحت تأثیر عواملی چون گونه گیاهی، مرحله رشد، شرایط خاک و آب و هوایی، و روشهای برداشت و نگهداری قرار دارد، مستقیماً بر کیفیت محصولات دامی مانند شیر، گوشت و تخممرغ تأثیر میگذارد. بنابراین، مدیریت صحیح مراتع و مزارع علوفهای، از انتخاب گونههای مناسب تا بهکارگیری روشهای بهینه برداشت و نگهداری، از ارکان اصلی توسعه پایدار در صنعت دامپروری به شمار میرود.
( علوفة ) علوفة. [ ع َ ف َ ] ( ع اِ ) هرچه ستور بخورد آنرا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آنچه از علف خورند. ( ازلسان العرب ). ج، عُلَف ( اقرب الموارد )، عُلْف ( منتهی الارب )، عَلائف. ( لسان العرب ). عُلوفه ( در تداول فارسی زبانان ). || ( ص ) ناقه و گوسپند که علوفه به خوردن دهی آن را و به چرا نگذاری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شتر ماده یا گوسفندی که برای فربه شدن، علف داده شود و به چرا فرستاده نشود. ( از لسان العرب ). این لغت برای مفرد و جمع به کار میرود. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَلیفة و مُعلّفة شود. گوسفند پرواری. || شتر طلح خوار. ( منتهی الارب ).
علوفة. [ ع ُ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ عَلَف. رجوع به علف و نیز رجوع به أعلاف و عِلاف شود. و در تداول فارسی زبانان جمع آن علوفات آید. خوراک ستور از کاه و جو و علف و یونجه و جز آن که چرام و چرامین و چرایین و واش نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). || خوردنی و خوراک. ( غیاث ). ارزاق و توشه و آذوقه خاصه در مورد ستور: سعید بیامدو به در درقان فرودآمد، او را بسیار نزل و علوفه آوردند و دوهزار مرد از ایشان با او ایستادند و از آنجا بر پی خزریان رفتند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
فراوان گرفتند و انداختند
علوفه چهل روزه برساختند.فردوسی.چون امیر اسماعیل خبر یافت که عمرولیث تدارک حرب میسازد، وی سپاه خویش را گرد کرد و علوفه ایشان داد.( تاریخ بخارا ). در یک روز امیر اسماعیل سپاه عمرولیث را بنواخت و علوفه داد و همه را نزدیک عمرولیث فرستاد. ( تاریخ بخارا ). حالی کوچ کرد و به بلخ رفت تا ماده طمع ایشان از آن نواحی منقطع گردد و راه زاد و علوفه بر ایشان بسته شود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 266 ).
(عُ فِ ) [ ع. علوفة ] (اِ. ) خوراک چهار - پایان.
۱. (زیست شناسی ) = علف
۲. [قدیمی، مجاز] آذوقه.
خوارک ستور، آنچه چهارپایان بخورندازکاه وجووعلف
( اسم ) ۱ - آنچه که ستور آن را بخورد از کاه و جو و علف. ۲ - علف. ۳ - مالیاتی که برای تهیه علوفه مامورانی که از دهات عبور می کردند وصول می شد ( ایلخانان قاجاریه ).
علوفه ( به انگلیسی: Forage )، یک ماده گیاهی ( عمدتاً برگ و ساقه گیاه ) است که توسط چرای دام مصرف می شود. از نظر تاریخی، اصطلاح علوفه فقط به معنای گیاهانی است که جانوران به طور مستقیم به عنوان چراگاه، بقایای محصول یا غلات نارس خورده می شوند، اما این اصطلاح به طور آزادتر برای گیاهان مشابهی که برای علوفه بریده شده و برای بیشتر جانوران منتقل می شوند، به ویژه به عنوان یونجه یا سیلو استفاده می شود.
علوفة
خوراک چهار - پایان.