کلمه علاف در زبان فارسی به معنای فردی است که بدون هدف و برنامهریزی مشخصی وقت خود را میگذرانند. این واژه معمولاً بار منفی دارد و به افرادی اطلاق میشود که به جای تلاش و کوشش برای پیشرفت شخصی یا اجتماعی، به بطالت و بیکاری مشغولند. در بسیاری از جوامع، علاف بودن به عنوان یک ویژگی ناپسند شناخته میشود، زیرا جامعه به دنبال افرادی است که با فعالیتهای مثبت خود به رشد و توسعه کمک کنند. از این رو، این اصطلاح نشاندهنده یک نوع رفتار و نگرش نسبت به زمان و تلاش است. این افراد نه تنها به خود ضرر میزنند، بلکه ممکن است بر روی اطرافیان خود نیز تأثیر منفی بگذارند. از این رو، توجه به این مفهوم و تلاش برای پرهیز از آن، میتواند به بهبود کیفیت زندگی فردی و اجتماعی کمک کند. در نهایت، به کارگیری وقت و انرژی به شکل مؤثر و هدفمند، مسیر موفقیت را هموارتر میسازد.
علاف
لغت نامه دهخدا
علاف. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن طواریابن حلوان بن عمرو، از قضاعة. و رحلهای ( پالان ها ) علافیة بدو منسوب است، زیرااو اولین کسی است که آنها را بساخت. ( منتهی الارب ).
علاف. [ ع َ ] ( اِخ ) وادیی است در یمن. ( منتهی الارب ).
علاف. [ ع َل ْ لا ] ( ع ص ) علف فروش. ( اقرب الموارد ). || کسی که جو و گندم و کاه و هیزم و یونجه و علف میفروشد. ( ناظم الاطباء ).
علاف. [ ع َل ْ لا ] ( اِخ ) اسحاق بن وهب. رجوع به اسحاق... شود.
علاف. [ ع َل ْ لا] ( اِخ ) رجوع به ابوالهذیل ( محمدبن هذیل... ) شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) علف فروش، علوفه فروش، کسی که کاه، جو، گندم، زغال، و هیزم می فروشد.
فرهنگ فارسی
علف فروش، علوفه فروش، کسی که کاه وجووگندم وزغال وهیزم میفروشد
۱ - ( صفت ) علف فروش. ۲ - آن که جو و کاه و هیزم و یونجه و علف فروشد ۳ - برنج فروش.
اسحق بن وهب
ویکی واژه
برنج فروش.
بیکار، باطل. و با الف هم گفته میشود(الاف)
جملاتی از کلمه علاف
علوفۀ ملت خر غرف خون، در غیاب شاه علاف کن ببینم
لیک سهم از دخل علافان و صرافان شهر هذه شینی عجابست ای مشارالسلطنه
دلبر علاف را بردم به سوی خانه دوش گفت با من بودهای گندمنمای جو فروش