مایعی است که از غدۀ عرق در بدن پستانداران ترشح میشود و نقش بسیار مهمی در حفظ سلامتی و تنظیم دمای بدن ایفا میکند. این فرایند در واقع یکی از شیوههای طبیعی بدن برای دفع مواد زائد نیتروژندار است که در نتیجه متابولیسم سلولی تولید میشود. زمانی که دمای بدن افزایش مییابد، به ویژه در شرایط گرم یا هنگام فعالیتهای بدنی شدید، غدۀ عرق به سرعت فعالیت خود را آغاز میکند و عرق را به سطح پوست میرساند. این مایع پس از تبخیر، به کاهش دمای بدن کمک میکند و بدین ترتیب، از overheating یا گرمازدگی جلوگیری میکند. همچنین، عرق میتواند به عنوان یک راهکار طبیعی برای حفظ تعادل الکترولیتها و آب در بدن عمل کند. در واقع، شامل مقدار زیادی آب و همچنین نمکهای معدنی مانند سدیم و پتاسیم است که برای عملکرد صحیح سلولها و بافتها ضروری هستند. بنابراین، ترشح آن نه تنها به تنظیم دما کمک میکند، بلکه به حفظ سلامت کلی بدن نیز اهمیت دارد. به این ترتیب، میتوان گفت که یک مایع بینظیر و حیاتی در بدن پستانداران است که به واسطۀ آن، توانایی بدن برای مدیریت دما و دفع مواد زائد به شکلی مؤثر و کارآمد امکانپذیر میشود.
عرق
لغت نامه دهخدا
عرق. [ ع َ ] ( ع اِ ) استخوان که گوشت از وی رندیده و خورده باشند. ( منتهی الارب ). استخوانی که گوشت از وی باز کرده باشند. ( غیاث اللغات ). استخوانی که قسمت اعظم گوشت لخم آن را گرفته باشند و پاره های گوشت نازک و لذیذ بر آن مانده باشد. ( از اقرب الموارد ). ج، عِراق، و نیز عُراق به ضم به طور نادر آمده است، چه جمع بر وزن فُعال جز کلمه ای چند در لغت عرب به کار نرفته است و از آن جمله است: تُؤام، ج ِ توام. رُباب، ج رُبَّی. ظؤار، ج ظئر. عُراق، ج ِ عرق. رُخال، ج ِ رخِل. و فُرار، ج ِ فَریر. و برخی چند کلمه دیگر بر آن افزوده اند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و یا اینکه عرق استخوان با گوشت است، وعراق استخوانی است که گوشت از وی رندیده و خورده باشند و یا هر دو لفظ جهت هر دو معنی است، و از آن جمله است حدیث «تناول النبی ( ص ) عرقا ثم صلی و لم یتوضاء». ( از منتهی الارب ). || راه پاسپرده و مسلوک. ( منتهی الارب ). راهی که مردم آن را بپیمایند تا واضح و آشکار گردد. ( از اقرب الموارد ). || بوریا از برگ خرما بافته که هنوز زنبیل نساخته باشند. و یا زنبیل از برگ خرما. ( منتهی الارب ). سفیفه ای که از «خوص » و غیره بافته باشند و هنوز آن را «زبیل » نکرده اند. و یا خود زبیل. و گویند پانزده صاع گنجایش دارد. ( از اقرب الموارد ). عَرَق. رجوع به عرق شود.
فرهنگ معین
(عَ رَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - مایعی که از تقطیر جوشاندة برخی ازگیاهان مانند بیدمشک، کاسنی و... به دست می آید. ۲ - نوشابة الکل دار که از تقطیر کشمش، انگور و... به دست می آید. ۳ - مایعی مرکب از: آب، نمک، اوره و... که از غده های زیرپوستی ترشح می شود.، ~
فرهنگ عمید
۲. نوعی نوشیدنی الکلی که از تقطیر شراب انگور، سیب، خرما یا کشمش به دست می آید.
۳. هر مایعی که از تقطیر جوشاندۀ بعضی گیاهان حاصل شود: عرق بیدمشک، عرق کاسنی.
* عرق دوآتشه: عرقی که دو نوبت تقطیر شده باشد.
* عرق کردن: (مصدر لازم ) بیرون آمدن عرق از بدن، خوی کردن.
۱. ریشه، اصل و ریشۀ چیزی.
۲. [قدیمی] رگ.
فرهنگ فارسی
رجل عرق مرد بسیار خوی مردی که بسیار عرق کند
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
دانشنامه اسلامی
از احکام آن در باب طهارت سخن گفته اند.
احکام
عرق بدن مسلمان و نیز حیواناتِ پاک، پاک است. لیکن عرق بدن حیوانات نجس همچون سگ و خوک و نیز کافر بنابر قول به نجاست او نجس است.
عرق جنب از حرام
...
ویکی واژه
sudore
مایعی که از تقطیر جوشاندة برخی ازگیاهان مانند بیدمشک، کاسنی و... به دست میآید.
نوشابة الکل دار که از تقطیر کشمش، انگور و... به دست میآید.
مایعی مرکب از: آب، نمک، اوره و... که از غدههای زیرپوستی ترشح میشود. ~ کسی را در آوردن کنایه از: کسی را خسته و فرسوده کردن.
رگ. بصورت ال+ رق معرب شده و به عرق در زبان عربی تبدیل شده است.
اصل، ریشه. رگ به معنی شریان، رگ خون، نژاد، گروه خونی، غیرت، و تعصب نیز میباشد. در فارسی ارق (عرق ملی)
اعراق و عرو
جمله سازی با عرق
عرق از شبنم گل داغ شود بر رخ حور اخگر از فیض هوا سبز شود در منقل
تا چند ناز انجمنآرایی غرور ای غافل از حیا عرق ما به جام اوست
روزی گذشت کاین فلک از شرم دست تو خورشید را میان عرق گشته تر ندید؟