عانیه

لغت نامه دهخدا

( عانیة ) عانیة. [ ی َ ] ( ع ص ) مؤنث عانی. یقال: امراءة عانیه؛ زن اسیر و بندی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
عانیة. [ نی ی َ ] ( ص نسبی ) مؤنث عانی منسوب به عانة است که دهی است بر فرات. رجوع به عانة شود. ( منتهی الارب ). || شرابی است منسوب به عانات و هی موضع من ناحیة الجزیره. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع. عانیة ] (ص. ) ۱ - مؤنث عانی، زن بندی و گرفتار. ۲ - زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد )، ج. عوانی.

ویکی واژه

عانیة
مؤنث عانی؛ زن بندی و گرفتار.
زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد)
عوانی.

جمله سازی با عانیه

معانیهای بسیارست اندر دل مرا لیکن نگنجد چون سخن در دل زبان و ترجمان دارد
اگر از جام او داری تو شوقی تو داری در معانیهاش ذوقی
از عرق در مرگ رو اندیشه کن در معانیها عبادت پیشه کن
رو تو این راه و رضا ده برقضا تا دهندت در معانیها عطا
مرا دعوی رسد در کلّ آفاق که هستم در معانیهای او طاق
بجز نیکی مکن تا نیکیت پیش درآید این معانیها بیندیش