عامر

این اسم یکی از نام‌های پسرانه عربی است که معانی و تفاسیر مختلفی دارد. در زیر به توضیحات مربوط به هر یک از معانی اشاره شده است:

آباد کننده

این معنا به فردی اشاره دارد که باعث رونق و آبادانی می‌شود. عامر می‌تواند به کسی اطلاق شود که در زندگی خود و اطرافش اثر مثبت می‌گذارد و به بهبود وضعیت محیط زیست، جامعه و زندگی دیگران کمک می‌کند. این ویژگی به فردی که در تلاش است تا زمین یا جامعه‌ای را پر رونق کند، نسبت داده می‌شود.

بسیار عمر کننده

این معنا به فردی اشاره دارد که زندگی طولانی دارد یا در تلاش است تا زندگی خود و دیگران را به شکل مثبت و سازنده‌ای ادامه دهد. عامر به طور خاص به کسانی اطلاق می‌شود که نه تنها به طول عمر خود بلکه به کیفیت آن نیز توجه دارند و سعی می‌کنند در زندگی خود و دیگران، تاثیرات مثبتی به جای بگذارند.

آباد و معمور

این معنی به محیط یا مکانی اشاره دارد که در آن زندگی می‌شود و به شکلی پر رونق و آباد است. در اینجا، عامر می‌تواند به فضایی اطلاق شود که در آن زندگی و فعالیت‌های انسانی به خوبی جریان دارد و به شکل مثبتی در حال توسعه است. این واژه نشان‌دهنده شکوفایی و زندگی در مکانی است که به خوبی مدیریت شده و مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اقامت کننده در جای آباد

در این معنا، عامر به کسی اطلاق می‌شود که در مکانی آباد و پر رونق ساکن است. این واژه به نوعی به زندگی در محیط‌های مثبت و شکوفا اشاره دارد و نشان‌دهنده این است که فرد در جایی زندگی می‌کند که امکانات و منابع لازم برای یک زندگی خوب و سالم فراهم است. این معنا می‌تواند به فردی اشاره کند که در تلاش است تا در محیطی مثبت و با نشاط زندگی کند.

لغت نامه دهخدا

عامر. [ م ِ ] ( ع ص ) آبادکننده. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). || آباد و معمور. ( ناظم الاطباء ). و بر این تقدیر عامر به معنی معمور باشد چون دافق بمعنی مدفوق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ). || زیارت کننده. ج، عمار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || اقامت کننده در محل معمور. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ساکن خانه. ( منتهی الارب ). زیاد عمر کننده. || بسیار و فراوان.( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) بچه کفتار. ام عامر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || مار از جهت طول عمر. عوامر البیوت: هی الحیات. ( المنجد ) ( منتهی الارب ). || نام مردی است. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) جد جاهلی است پسران او بطنی از لواثه از قیس عیلان یا از بربرند و منزل و مأوای آنان به بهنسا از دیار مصر بوده است. ( از الاعلام زرکلی ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) بطنی است بزرگ از بنی کلب. ( معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) از قبائل عرب در جزائرند و مرکز آنها میان و هران و تلمسان است. ( معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) عشیره ای است که در زمانهای قدیم به ناحیه کورة به منطقه عجلون سکونت داشته و اکنون در قراء رحابا و کفرالماء پراکنده اند. ( از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) عشیره ای است معروف به بوعامر،در اماکن متعدد در عراق که در نجف و رزازة و یوسفیه پراکنده اند و شغل آنان تربیت گاومیش است عده نفوس آنها بالغ بر شش هزار است. ( از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) عشیره درزیه است مقیم در جبل حوران. اصل آن عشیره از آل ایوب به جبل اعلی از توابع حلب بوده است. ( از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) عشیره ای است که معروف به عیال عامرند. ( از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) بطنی است از قبیله سُبَیع مقیم عارض. ( از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) عشیره بزرگی است از فضل از طوقه از بنی صخره یکی از قبائل بادیه شرق اردن. ( از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] ( اِخ ) بطنی است از کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن هوازن منصوربن عکرمةبن خصفةبن قیس بن عَیلان از عدنانیه. ( از معجم قبائل العرب ).

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع. ] ۱ - (اِفا. ) آباد کننده. ۲ - اقامت کننده در جای آباد. ۳ - (ص. ) معمور، آبادان.

فرهنگ فارسی

نام دو امیر از سلسله بنی طاهر در یمن: عامر اول. صلاح الدین ملقب به ملک ظافر ( جل. حوالی ۸۵٠ ه.ق./ ۱۴۴۶ م. ) وی در مهاجمه صنعائ ( ۸۷٠ ه.ق./ ۱۴۶۶ م. ) کشته شد. یا عامر دوم. صلاح الدین ملقب به ظافر. آخرین امیر بنی طاهر وی در یمن حکومت کرد ( جل. ۸۹۴ ه.ق./ ۱۴۸۸ م. ۹۲۳ ه.ق./ ۱۵۱۷ م. ) و در دفاع از بید در مقابل برسبای مصری کشته شد.
عمارت کننده، آبادکننده، اقامت کننده درمحل معمور، ساکن خانه، معمور، آباد
۱ - ( اسم ) آباد کننده. ۲ - اقامت کننده در محلی معمور. ۳ - زیاد عمر کننده ۴ - ( صفت ) معمور آبادان.
بن صعصعه بن عامر از قیس عیلان از عدنانیه جد جاهلی است.

فرهنگ اسم ها

اسم: عامر (پسر) (عربی) (تلفظ: āmer) (فارسی: عامِر) (انگلیسی: amer)
معنی: آباد کننده، معمور، آبادان، بسیار عمر کننده، بسیار عمر کننده [تفألاً فرزندان خود را به این نام موسوم می نمودند]

جملاتی از کلمه عامر

سخن آنچه بایست با وی بگفت بدو گفت عامر سپس در نهفت
تا جهان باشد بود معمور بیت ملک و دین زانکه بیت ملک و دین را دولت او عامرست
نه اندر قرن هر که بد شد اویس نه هر عامری را توان گفت قیس