طایفه

طایفه

طایفه‌ در جوامع انسانی به گروه‌هایی گفته می‌شود که بر اساس ویژگی‌های مشترک فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شکل گرفته‌اند. این گروه‌ها معمولاً دارای تاریخچه، آداب و رسوم خاص خود هستند که آنها را از دیگر گروه‌ها متمایز می‌کند. آن ها می‌توانند در زمینه‌های مختلفی مانند زبان، مذهب و حتی نوع معیشت با یکدیگر تفاوت داشته باشند.

در بسیاری از فرهنگ‌ها، طایفه‌ها نقش مهمی در شکل‌گیری هویت اجتماعی افراد ایفا می‌کنند. این گروه‌ها معمولاً به حفظ سنت‌ها و ارزش‌های خود اهمیت می‌دهند و در مواقع بحران به یکدیگر کمک می‌کنند. آن ها همچنین می‌توانند در فرآیندهای سیاسی و اقتصادی تأثیرگذار باشند و در بعضی موارد، به عنوان یک نیروی اجتماعی عمل کنند.

روابط بین طایفه‌ها می‌تواند به شکل همکاری یا رقابت باشد و این موضوع می‌تواند تأثیرات عمیقی بر ساختار اجتماعی جامعه داشته باشد. در نهایت، آن ها به عنوان بخشی از تنوع فرهنگی، نقش مهمی در غنای فرهنگی جوامع ایفا می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

( طایفة ) طایفة. [ ی ِ ف َ ] ( ع اِ ) رجوع به طائفه شود.

فرهنگ معین

(یِ فِ ) [ ع. طائفة ] ۱ - (اِفا. ) مؤنث طایف. ۲ - تیره، دسته. ۳ - پاره ای از چیزی. ج. طوایف.

فرهنگ عمید

۱. جماعتی از مردم که آداب و اخلاق یا مذهب آنان یکی است، قوم، تیره.
۲. گروه، دسته.

فرهنگ فارسی

مونث طائف، گروه، جماعت، پارهای ازچیزی، تیره، جماعتی ازمردم که آداب یامذهب آنان یکی باشد، دسته
۱ - مونث طایف. ۲ - جماعتی از مردم دسته گروه. ۳ - پارهای از چیزی جمع: طایفات ( طائفات ) طوایف ( طوائف ).

فرهنگستان زبان و ادب

{tribe} [زیست شناسی] یکی از رتبه های فرعی رسمی در آرایه شناسی موجودات زنده، بالاتر از سرده و پایین تر از تیره

دانشنامه عمومی

طایفه ( به انگلیسی: Clan ) به گروهی از افراد گفته می شود که با هم خویشاوندی یا هم خونی داشته باشند. و نیاکان آنان یکی باشد. حتی اگر جزئیات نسب ناشناخته باشد. اعضای طایفه ممکن است حول یک نسب مشترک یا اجدادی از یک نژاد سازماندهی شوند. در جوامع بومی، طایفه ها تمایل به درون همسری دارند، به این معنی که اعضای آن ها فقط می توانند با هم طایفه ای خود ازدواج کنند. اعضا ممکن است با یک نشان یا نماد هویت خود را نشان دهند تا نمایانگر این موضوع باشد که آن ها طایفه ای مستقل و جداگانه هستند. پیوندهای مبتنی بر خویشاوندی نیز ممکن است دارای جد نمادین باشند، به این ترتیب که طایفه دارای یک جد مشترک «مشروط» هستند که نمادی از وحدت قبیله است. هنگامی که این «جد» غیرانسانی باشد، از آن به عنوان توتِم یاد می شود، که اغلب حیوان است. در جامعه عشایری ایران عبارت از یک واحد اجتماعی ـ سیاسی متشکل از چند تیره عشایر است و در سلسله مراتب رده های ایلی، مهم ترین و مشخص ترین رده به شمار می رود. در سلسله مراتب سازمان اجتماعی عشایر ایران، اکثر طوایف بین ایل و تیره قرار می گیرند اما طوایفی نیز وجود دارند که به هیچ ایلی وابسته نبوده و طایفه مستقل نامیده می شوند. 
در فرهنگها و موقعیتهای مختلف، یک طایفه معمولاً معنای متفاوتی نسبت به سایر گروه های وابسته به خویشاوندان، مانند قبایل و گروه ها دارد. اغلب، عامل متمایز کننده این است که یک طایفه بخش کوچکتر و جدایی ناپذیر از یک جامعه بزرگتر مانند قبیله، یا یک دولت است. در برخی جوامع، طایفه ها ممکن است دارای یک رهبر رسمی مانند رئیس، مادرسالار یا پدرسالار باشند. یا چنین نقش رهبری توسط بزرگان انجام می شود. در برخی دیگر، ممکن است مجبور به دستیابی به موقعیت های رهبری باشید. به عنوان مثال می توان به طایفه های ایرلندی، اسکاتلندی، چینی، کره ای و ژاپنی اشاره کرد که به عنوان گروه خویشاوندی در ملل مربوطه وجود دارند. اما توجه داشته باشید که قبایل و گروه ها نیز می توانند اجزای جوامع بزرگتر باشند. 
ریشه از واژه عربی طایفة می باشد. مذکر این کلمه طایف است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طایفه، به گروهی از مردم گفته می شود که با هم زندگی می کنند.
از آن به مناسبت در باب حدود سخن گفته اند.
طایفه در قرآن
قرآن کریم درباره اجرای حدّ زنا می گوید:وَلْیَشْهَد عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ المُؤمِنینَ؛ و باید عذاب آن دو (بدکار) را گروهی از مؤمنان مشاهده کنند».
اقوال در مصادیق طایفه
در این که طایفه بر چه تعداد صادق است، دیدگاه های مختلفی وجود دارد؛ یک نفر، سه نفر، و ده نفر برخی گفته اند: ملاک عرف است و باید به عرف رجوع کرد.

ویکی واژه

افرادی که با یکدیگر نسبت فامیلی یا خویشاوندی دارند؛ تیره، دسته، قوم، طائفة. طایفه ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش طای - فِه قابل تجزیه باشد؛ که فِه ممکن است همان پسوند عیلامی پِه باشد.
مؤنث طایف. مفردِ طوایف.
پاره‌ای از چیزی.
طایفه

جملاتی از کلمه طایفه

آقامیرزایی شاخه‌ایی از ایل جودکی است که شامل ۱۰ طایفه مختلف می‌باشد.
چند کس از تو و یارانِ تو، آزرده شود؟ دوزخ از سردیِ این طایفه، افسرده شود
من طایفه‌ای بر سر آن کوی ندیدم کز دست غمش جامهٔ جان چاک نکردند
گر چشم خدابین دهد این طایفه را حق ترسم بخدایی بپرستند بتان را
سخن حکمت از حجت بپذیری گر تو از طایفهٔ حیدر کراری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم