ضاحک

فرد ضاحک به عنوان کسی که با حس شوخ‌ طبعی و خلاقیت خود دیگران را می‌خنداند، معمولاً ویژگی‌ های خاصی دارد. او اجتماعی و مثبت‌ اندیش است و به راحتی با دیگران ارتباط برقرار می‌کند. توانایی درک احساسات دیگران به او کمک می‌کند تا در زمان مناسب شوخی کند و جوک‌ های خنده‌ دار بسازد. اعتماد به نفس او نیز باعث می‌شود که بدون ترس از قضاوت دیگران خود را ابراز کند. به همین دلیل، فرد دارای صفت ضاحک در جمع‌ ها محبوب و دوست‌ داشتنی است و همواره می‌تواند لحظات شاد و مفرحی را برای دیگران ایجاد کند.

لغت نامه دهخدا

ضاحک. [ ح ِ ] ( ع ص ) خندان. ( دهار ). خندنده. ( منتهی الارب ). مرد بسیارخند. ( منتهی الارب ). خنده کننده. || رأی ضاحک؛ ظاهر. غیرملتبس. || سنگ درخشنده. ( مهذب الاسماء ). سنگ نیک سپید نمایان در کوه. ( منتهی الارب ). || ابر که سایه افکند. ( مهذب الاسماء ). || ابر بابرق. ( منتخب اللغات ). || روضة ضاحک؛ موضعی است در صمان. ( منتهی الارب ).
ضاحک. [ ح ِ ] ( اِخ ) رودباری است در یمامة. ( معجم البلدان ).
ضاحک. [ ح ِ ] ( اِخ ) دو کوهست در پائین فرش. ابن السکیت گوید ضاحک و ضویحک دو کوهند و میان آن دو رودباری است بنام یین. ( معجم البلدان ).
ضاحک. [ ح ِ ] ( اِخ ) ( برقه ٔ... ) جائیست به دیار بنی تمیم. ( منتهی الارب ).
ضاحک. [ ح ِ ] ( اِخ ) آبی است در بطن السّر، بسرزمین بلقین شام. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع. ] (اِفا. ) خندان، خندنده.

فرهنگ عمید

خندان.

فرهنگ فارسی

خنده کننده، مردخندان، سنگ سفیدنمایان درکوه، ابربرق دار
۱ - ( اسم ) خندان خندنده. ۲ - ( اسم ) ( رمل ) هم شکلی است که آن را لحیان نیز گویند.
آبیست در بطن السر بسرزمین بلقین شام

جملاتی از کلمه ضاحک

چو شب منقضی گشت و الصبح ضاحک هوا منجلی گشت و النجم ثاقب
به چندان مضاحک نکردی نشاط فرح را چنان در نوشتی بساط
زهدش شفیع قهقهه ی صبح ضاحکست علمش مزیل شعبده ی چرخ لاعبست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم