سوزنی. [ زَ ] ( ص نسبی، اِ ) نوعی از بساط و گستردنی که اقسام از ابریشم و ریسمان در آن دوزند. ( آنندراج ). پارچه های گل دوزی شده را با جامه ای که با بخیه نکنده دوخته باشند. ( از دیوان البسه نظام قاری ). || مسند کوچک. || صدر مجلس و محل جلوس مردمان بزرگ و باشأن. ( ناظم الاطباء ):
در زیر پا ز خار رهم فرش سوزنی
بر فرق چتر ابر و به بر طیلسان برف.محمد سعید اشرف ( از آنندراج ).|| قسمی قفل پیچ. ( یادداشت بخط مؤلف ).
سوزنی. [ زَ ] ( اِخ ) شمس الدین تاج الشعرا محمدبن علی سمرقندی. وی در ابتدای جوانی برای تحصیل علم به بخارا رفت و مدتی بتعلیم پرداخت. و بقول عوفی بسبب تعلق خاطر بشاگرد سوزنگری به آموختن آن صنعت مشغول شد. سوزنی معاصر ارسلان خان محمد از آل افراسیاب و سنجر آتسزبن محمد خوارزمشاه بوده است. وی با عمعق، سنایی،انوری، معزی، ادیب صابر و رشیدی معاصر بوده و با بعضی از آنان مهاجات داشته و آنان را به تیغ زبان خود آزرده است. سوزنی شاعر هجا و بدزبان بوده و در هجو معانی خاص ابداع کرده است. قصاید و قطعات وی سهل، صریح و فصیح است. گفته اند که وی در اواخر عمر دست از هجو و هزل کشیده و استغفار کرده است. از دیوان او نسخ متعدد در دست است و در تهران هم بطبع رسیده. وی بسال 562 یا 569 هَ. ق. درگذشت. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به لباب الالباب عوفی، مقدمه دیوان سوزنی چ شاه حسینی، تاریخ ادبیات صفا، تاریخ ادبیات ادوارد براون، مجمع الفصحا ج 1 ص 249 و ریاض العارفین ص 210 شود.
(زَ ) (اِمر. ) پارچه ای از مخمل، شال یا ترمه که سوزن کاری شده باشد.
تکه پارچه ای از مخمل، شال یا ترمه با حاشیه و ریشه که روی آن ابریشم دوزی یا گلابتون دوزی شده باشد و آن را زنان در رخت کن حمام زیر لباس های خود می گسترانند.
شمس الدین تاج الشعرا محمد بن علی سمرقندی شاعر ( ف. ۵۶۲ یا ۵۶۹ ه. ق. ). وی در ابتدای جوانی برای تحصیل علم ببخارا رفت و مدتی بتعلیم پرداخت و بقول عوفی بسبب تعلق خاطر بشاگرد سوزن گری باموختن آن صنعت مشغول شد. سوزنی معاصر ارسلان خان محمد از آل افراسیاب و فرزند او محمود و طمغاج خان مسعود بن حسن نیز از آل افراسیاب و سنجر واتسن بن محمد خوارزمشاه بوده است. وی با عمعق سنائی انوری معزی ادیب صابر و رشیدی معاصر بود و با بعضی از آنان مهاجات داشته و آنانرا به تیغ زبان خود آزرده است. سوزنی شاعری هجائ و بد زبان بود و در هجو معانی خاص ابداع کرده. قصاید و قطعات وی سهل و صریح و فصیح است. گفته اند که وی در اواخر عمر دست از هجو و هزل کشیده و استغفار کرده است. از دیوان او نسخ متعدد در دست است و در تهران هم بطبع رسیده است.
( صفت ) پارچه ای از مخمل شال یا ترمه که سوزنکاری شده و گل و بته در آن به کار برده باشند. این نوع پارچه را در حمام زیر لباسها یا زیر سماور میگستردند.
شمس الدین تاج الشعرا محمد بن علی سمرقندی شاعر وی در ابتدای جوانی برای تحصیل علم به بخارا رفت و مدتی بتعلیم پرداخت
{acicular , needle-shaped} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی راست و ظریف و نوک تیز و سفت شبیه به سوزن در گیاهان
سوزنی (آسیای میانه). سوزنی نوعی منسوجات عشایری گلدوزی و تزیینی است که در تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان و دیگر کشورهای آسیای میانه تولید می شود. این هنر شبیه به هنر سوزن دوزی در ایران است. سوزنی ها بسیار ظریف هستند و نمونه های بسیار کمی از پیش از اواخر سده ۱۸ و اوایل سده ۱۹ باقی مانده است.
• سوزنی بخارا
• سوزنی خجند
• سوزنی لاکای
• سوزنی نورعطا
• سوزنی پسکند
• سوزنی سمرقند
• سوزنی شهرسبز
• سوزنی تاشکند
• سوزنی استروشن
پارچهای از مخمل، شال یا ترمه که سوزن کاری شده باشد.
💡 ای سوزنی اگر تنت از کوه آهنست در کوره دل چو سوزن ز غم بکاه
💡 سوزنی پرورده انعام عم و باب تست نعمت اینرا و آنرا شکر گوی و حق گذار
💡 تو بادی از ملکان پیر عقل برنا بخت که پیر سوزنی از مدحتت شود برنا
💡 سوزنی ظریف و دارای نوکی تیز میباشد و در اکثر دوختها کاربرد دارد.
💡 گفت با من ماه سوزنگر بگو ار گفتنی گفتم امشب شاد کن ارواح شیخ سوزنی
💡 گر سوزنی این شعر شنیدی بنگفتی دی در ره زرقان به یکی تازه پسر بر