سالب

لغت نامه دهخدا

سالب. [ ل ِ ] ( ع ص ) تاراج کننده و رباینده و غارتگر. ( ناظم الاطباء ). رباینده. ( غیاث از منتخب اللغات ). || زیان رساننده. || ماده شتر فرزند مرده یا آنکه بچه ناتمام افکنده باشد و جمع آن سَوالِب و سُلُب و سلب است. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع. ] (اِفا. )۱ - سلب کننده. ۲ - رباینده. ۳ - برهنه کننده. ج. سلاب.

فرهنگ عمید

۱. سلب کننده، رباینده.
۲. برهنه کننده یا پوست کنندۀ چیزی.

فرهنگ فارسی

سلب کننده، رباینده، برهنه کننده یاپوست کننده
۱ - رباینده. ۲ - غارت کننده. ۳ - زیان رساننده.

ویکی واژه

سلب کننده.
رباینده.
برهنه کننده.
سلاب.

جمله سازی با سالب

از شاگردان او می‌توان به «آنتونی رُس-ماربا» و «شابیه مونسالباجه» اشاره نمود.
مهمترین تداخل دارویی سالبوتامول با دیگوکسین است که موجب افزایش مسمومیت دارویی و ظهور آریتمی های قلبی میشود.
ایهژ بر سالب غالب که اندر بیشه دین مصطفی را یار بودی در رواج دین و آئین
هژبر سالب غالب علی بن ابی طالب امام مشرق و مغرب امیر یثرب و بطحا
ابوالعجائب ابوالغرائب شهاب ثاقب هژبر سالب روان هستی ولی مصور حقیقت کل ولی مجسم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال قهوه فال قهوه فال امروز فال امروز فال اوراکل فال اوراکل