رفات

لغت نامه دهخدا

رفات. [ رُ ] ( ع ص، اِ ) شکسته و از هم ریخته و ریزه ریزه. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ریزه و شکسته هر چیزی. ( منتهی الارب ). شکسته هر چیزی. ( دهار ). شکسته و از هم پاشیده و ریزه ریزه شده از هر چیز. قوله تعالی: ائذا کنا عظاماً و رفاتاً. ( قرآن 98/17، 49 ). ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ریزه استخوان. رمیم. استخوان ریزه ریزه. ( یادداشت مؤلف ). استخوان ریزیده. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52 ) ( دهار ):
و اکثر احیاء اموات گشتند و جلود و عظام رفات شدند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). و بعد از آن سلطان جلال الدین فرمود تا عظام رفات او را با قلعه اردهین [اَرْدَهُن ] آوردند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
زآنکه غیر حق همه گردد رفات
کل آت بعد حین فهو آت.مولوی.|| حطام. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(رُ ) [ ع. ] (اِ. ) پوسیده، شکسته.

فرهنگ عمید

شکسته شده، از هم ریخته.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - حطام. ۲ - از هم پاشیده شده ریزه ریزه شده. ۳ - پوسیده.

جمله سازی با رفات

اشک هلالی از مژه، گرد حریم آن حرم همچو سرشک عارفان، در عرفات می‌چکد
روابط سعید و رهبران فلسطین به قدری بد بود که در اوت ۱۹۹۵ فروش کتاب‌های او در فلسطین ممنوع شد؛ اما پس از تحسین سعید از عرفات به دلیل رد پیشنهادهای اهود باراک در نشست سال ۲۰۰۰ کمپ دیوید بهبود یافت.
او در جبهه شمال علیه هیتی‌ها دست به تهاجماتی زد و در کیلیکیه متصرفاتی دایر نمود.
چهارم «عدالت»: و آن عبارت است از: مطیع بودن قوه عامله از برای قوه عاقله، و متابعت آن عاقله را در جمیع تصرفاتی که در مملکت بدن می کند، یا در خصوص بازداشتن آن غضب و شهوت را در تحت اقتدار و فرمان عقل و شرع
خون دل یابد ز باس تو چو گردون بشکند در عظام دشمن ملک ار همه باشد رفات