در دل شبهای تاریک، هنگامی که سکوت همه جا را فرا گرفته است، دلا به یاد عشقهای گمشده و آرزوهای دور میافتد. او، با چشمانی پر از اشک، به آسمان نگاه میکند و ستارهها را میبیند که همچون یادگارهایی از گذشته در دل شب میدرخشند.
هر ستاره، داستانی از عشق و امید را روایت میکند و دلا را به یاد لحظات شیرین و تلخی میاندازد که در زندگی تجربه کرده است. در این لحظات، او میفهمد که عشق، همچون نوری در تاریکی، همیشه در دل او خواهد درخشید.
او با خود میگوید که هرچند زمان میگذرد و زندگی تغییر میکند، اما یاد عشقهای راستین هرگز فراموش نخواهد شد. دلا، با قلبی پر از امید، به آینده مینگرد و میداند که هر روز فرصتی جدید برای عشق ورزیدن و زندگی کردن است.